چهارشنبه ۱۰ دی ۱۴۰۴
 |  10/ ژوئن/ 2023 - 3:54
  |   نظرات: بدون نظر
341 views

 یادی از دکتر محمد رفیع شفایی؛ مصاحبه منتشر نشده

 

 

 

 

 

 

 

 

 یادی از دکتر محمد رفیع شفایی؛ مصاحبه منتشر نشده

 مهدی محبی( نجما لاری)

  جنگ بین الملل، ایران زیر چکمه های بیگانگان، قحطی و فقر، گرسنگی، گرمای جهنمی و… آبله. نیش عقرب قلب ماه را نشانه گرفته بود و گویی قرار نیست عقرب از برج قمر بیرون رود. نحوست همه جا را فرا گرفته بود.

  من که در گوشه خانه، در تب می سوختم، اما نگاه نگران پدرم، اشکهای پنهانی مادرم که به کودکی می اندیشیدند که باید تا آخر عمر نابینا شود. کودکی که قرار بود عصای دست پدر شود، حال باید به فکر این بودند که پدر عصاکش پسر شود. 

  در گرمای تموز لار، من از تب می سوختم. ناگهان درآن حال خراب که منتظر فرشته مرگ بودم، صدای قدم های فرشته ای را شنیدم. فرشته ای کت و شلوار پوشیده، شیک با موهای مجعد، چشمانی نافذ و لبخندی که فقط می توان بر چهره فرشته ها دید. 

  بربالینم نشست، دستی بر پیشانی ام گذاشت و گفت پاشوره اش کنید تا تبش پایین بیاید. قطره ای در چشمانم ریخت. نوش دارویی بر قلب و جانم ریخت و رفت و من که تا روز قبل قرار بود فرشته مرگ را ببینم فرشته زندگی بربالینم آمد. 

  همین که دیدم حالم مساعد است، پا برهنه در کوچه و بازار در پی آن فرشته بودم تا بر دستانش بوسه زنم و از او تشکر کنم. او واقعا یک فرشته بود. فرشته ای که در آن روزگار سخت و جانکاه، زندگی بخش مردم زحمت کشیده لارستان بود. او یک فرشته بود.

 دکتر محمدرفیع شفایی روشنایی بخش و زندگانی بخش مردم لارستان آن روزگاران بود. در سال ۱۲۸۲ خداوند به مرحوم حاج محمد و همسرش بانو در شهر فرهنگدوست اوز پسری داد و او را محمد رفیع نامیدند.

  سواد خواندن و نوشتن و آموزشهای دینی را تا حدود ۱۰سالگی در مکتب خانه آموخت. او که آرزوهای بزرگ در سر می پروراند حدودا در ۱۰سالگی راهی هندوستان شد تا درس بخواند و ثمره تحصیل علم و دانشش را به زادگاهش اوز بیاورد و یاری رسان هموطنانش شود. 

  در بدو ورود به بمبئی تصمیم گرفت در آن شهر اقامت گزیند و از آنجایی که دارای روحیه دانش پژوهی بود، به فراگرفتن زبان انگلیسی مشغول می شود و تا پایه پنجم کلاس را می گذراند. وی چون کلا به زبان انگلیسی مسلط می شود تحصیلات خود را در مرکز علوم پزشکی هندوستان و زیر نظر دکتر پرید انگلیسی ادامه می دهد و پس از چهارسال و نیم موفق به اخد مدرک چشم پزشکی تجربی می شود. 

  دکتر به منظور افزایش تجربه تخصصی خود، سفری کوتاهی نیز به کشور فرانسه می کند و سپس به هندوستان باز می گردد و پس از اقامت کوتاهی، عازم کشور عزیز ایران و زادگاهش شهر اوز می گردد. 

  شفایی نیت می کند خدمات ارزنده چشم پزشکی را به مردم شریف لارستان عرضه نماید. دکتر شفایی پس از مدتی کوتاه به تهران مراجعه و با رئیس بیمارستان امیر اعلم ملاقات نموده، سپس رسما در اداره بهداری به عنوان پزشکیار مشغول طبابت می شود .

  شفایی برای اینکه بتواند بیماران بیشتری را معالجه نمایند، مطبی را در منزل شخصی خود دایر می کند و عصرها بیماران را مداوا می کند و حتی روزهای تعطیل به اوز و روستاهای تابعه مراجعه و به صورت سیار بیمارانی را که از ناراحتی چشمی رنج می بردند مداوا می کند.

  شفایی علاوه بر دارو درمانی چشم، عمل جراحی نیز در مورد بیماریهای تراخم، گلمژه و آب مروارید انجام می دهد. از کارهای مفید دیگر شفایی تولید مایه آبله از گاو بود و برای اولین بار توسط نامبرده کار مایه کوبی آبله در لار انجام داد و بااین کار گام مهم دیگری درراه اعتلای سلامتی عمومی مردم لارستان برداشت. 

  مهمترین خدمت دمتر شفایی ، سفر به انگلستان بود که از آنجا واکسن آبله را با مشقات زیاد به عنوان سوغاتی برای مردم لارستان به ارمغان آورد.

  خصوصیت دیگر دکتر، مطالعه جراید و کتاب های مفید علمی و اجتماعی بود. وی دارای درک کامل از مسائل علمی و سیاسی روز بود. از آرزوهای بزرگ دکتر وحدت و سربلندی مردم لارستان بود. شفایی دو همسر اختیار نمود و از آنها فرزندان لایق و شایسته ای به یادگار ماند. از جمله آنها مرحوم عبدالعزیز شفایی فرهنگی فرهیخته و مردم دوست می باشد. وی مولف کتاب ارزشمند فرهنگ مردم اوز است. 

  دکتر شفایی در تاریخ ۲۸ مرداد ماه ۱۳۸۱ چشم به راه فرزند، دیده از جهان فروبست. 

  از بانو برازا شفایی دختر مرحوم دکتر شفایی و نوه های دکتر شفایی آقایان اردشیر و پیمان شفایی و آقای فرخ شفایی که از آمریکا در ارسال اطلاعات و مطالب و فیلم و عکس جهت تهیه این قسمت نامداران، یاری ام رساندند کمال تشکر و قدردانی را دارم.

  جا دارد مسئولین شهرستان لارستان، یک کلینیک چشم پزشکی در لار به نام دکتر شفایی به کمک دولت، مجمع خیرین سلامت و فرزندان مرحوم، احداث نمایند تا نام این بزرگ مرد تاریخ لارستان برای همیشه ثبت گردد و آیندگان بدانند ما چه بزرگانی داشتیم.   

 

 منبع: پایگاه خبری- تحلیلی صحبت نیوز

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • آمین...
    در مطلب: پیام تسلیت مجموعه فرهنگی موزه مردم شناسی اوز به مناسبت درگذشت زنده یاد محمد محمودی
  • سلام خدا رحمت کند جنت جایگاهش...
    در مطلب: پیام تسلیت مجموعه فرهنگی موزه مردم شناسی اوز به مناسبت درگذشت زنده یاد محمد محمودی
  • سلام و‌عرض ادب شارمان شرفی مادر بزرگ پدرم و‌فاژکه ی قادری نژاد مادر بزرگم( مادر پدرم) مادر بزرگ پدرم رو ندیدم اما وصفش رو بارها شنیده بودم اما مامان بزرگ خودم‌ رو چرا. هم...
    مرجان شرفی در مطلب: اسنادی تاریخی از شرکت بانوان اوزی در انتخابات مجلس شورای ملی در مردادماه ۱۳۴۲ شمسی
  • امیدواریم خسارات وارده شده به موزه هم برطرف شود...
    در مطلب: حضور مدیرکل ستاد مدیریت بحران استانداری فارس در شهرستان اوز
  • با سلام بهترین شخص برای مدیریت کانون قطعا آقای ملاییه 👏🏻...
    در مطلب: مصاحبه اختصاصی با مدیر جوان و بومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان اوز
  • آقای ملایی واقعا محترمند و تمام تلاش خودشون رو دارن میکنن، چه خوب که یک اوزی اینجوری هوای شهر خودشو داره ما هم هواشونو دلشته باشیم...
    در مطلب: مصاحبه اختصاصی با مدیر جوان و بومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان اوز
  • سلام ودرود براقی ملاییخوشحالیم که چنین شهروند زحمت‌کش وفعالیت داریم همیشه در همه کار موفق وسربلند بلند باشید...
    در مطلب: مصاحبه اختصاصی با مدیر جوان و بومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهرستان اوز
  • درس در مورد نشانه " ای " بود مثل ایران.بچه ها همبستگی مردم ایران رو به نمایش گذاشتن و لباس ترکی،گیلانی،ترکمن ،زری و رخت گشاد اوزی رو پوشیده بودن...
    در مطلب: موزه مردم شناسی اوز، رنگین کمان شد
  • بیشترشان لباس ترکی قشقایی پوشیده اند که ربطی به لباس زیبای محلی اوز ندارد...
    اوزی در مطلب: موزه مردم شناسی اوز، رنگین کمان شد
  • درود بر زنان قدرتمند اوزی که همیشه در هر جا پیش قدم بوده اند...
    در مطلب: اسنادی تاریخی از شرکت بانوان اوزی در انتخابات مجلس شورای ملی در مردادماه ۱۳۴۲ شمسی