چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳
 |  25/ آگوست/ 2021 - 11:01
  |   نظرات: بدون نظر
1,461 views

(قدرا پرمون) خاطرات کارهای صبحگاهی خانه پدری در زمان قدیم اوز

 

   

 

 

 

 

 

 خاطرات کارهای صبحگاهی خانه پدری در زمان قدیم اوز

خاطراتی از زمان قدیم اوز در خانه پر از مهر و محبت پدر که هرگز فراموش نخواهد شد . افسوس که دیگر آن روزهای خوش کودکی بر نخواهد گشت ، یادش بخیر.
به پنجاه سال قبل بر می گردیم ، دختر بزرگ خانواده بودم دختری ده ساله شاد و زبر و زرنگ ، همیشه کمک حال مادر ، چون آن زمان دختران بزرگ خانواده پا به پای مادران کار می کردند و بزرگتر ها عقیده داشتند که دختر باید صبح زود از خواب بیدار شود و کمک حال مادر باشد ، راه و روش خانه داری را بیاموزد تا در آینده در زندگی شخصی اش کار بلد باشد و درمانده نشود .

صبح هنگام در اطاق را باز می کنم و به حیاط خانه می روم ، از تابش نور آفتاب بر روی دیوار خانه همسایه می فهمم که چه موقعی از صبح است ، از صدای به هم خوردن النگوهای دستان زحمت کش مادرم که خمیر فطیر را چانه می کرد و بوی خوش عطر نان تازه بر روی بِرزَه متوجه می شوم که در آشپزخانه مشغول پخت نان می باشد. آن زمان نانوایی نداشتیم و مادران هر روز نان تازه می پختند .خودم را به آشپزخانه می رسانم، مادر را می بینم ، احساس می کنم که به همکاری من نیاز دارد ،بعد از شستن دست و صورتم به کمکش می روم ،اول باید به خروس و مرغ های درون لانه آب و دانه بدهم ، آن زمان در اوز سوپری نداشتیم که تخم مرغ بخریم ، تخم مرغ های درون لانه را جمع آوری کرده و به درون سبد پلاستیکی کوچکی می گذارم . بعداً به سراغ بزی می روم که در خانه داشتیم ، باید شیر بز را بدوشم و به کوچه ببرم، که همراه بزهای همسایه توسط چوپان مهربان محله مان برای چرا تا غروب به صحرا برود ، و گرنه در خانه تنها و گرسنه می ماند. آن زمان اکثر خانواده ها برای تهیه شیر و تخم مرغ روزانه خانواده ، مخصوصاً برای تغذیه و رشد کودکان یک یا چند بز و تعدادی مرغ و خروس در خانه نگه می داشتند ،چون مانند امروزه شیشه های پر از شیر خنک و تخم مرغ تازه درون یخچال سوپر مارکت ها نداشتیم .
سپس حیاط خانه را جارو می زنم ،صدای همسایه های مهربان را از کوچه می شنوم که با همکاری هم کوچه را آب پاشی می کردند ،من نیز وظیفه ای داشتم که به کمکشان بروم.با در دست داشتن جارو با آنها همراه می شوم .از اول کوچه تا آخر کوچه را آب پاشی و جارو می زنیم، می گوییم و می خندیم و سرتاسر کوچه مان را تمیز می کنیم .آشغال ها را درون حلب بزرگ خالی روغن نباتی می ریزیم ، چون مانند امروزه سطل های رنگارنگ وقشنگ آشغالی نداشتیم.
جارو زدن کوچه کار هر روزمان بود چون کارگر شهر داری برای تمیز کردن کوچه ها نداشتیم و با همکاری همسایه ها این کار انجام می شد . همسایه های مهربان که همیشه شریک غم و شادی مان بودند و همدیگر را دوست داشتیم.
به آشپزخانه بر می گردم ،نان های محلی و برشته و خوشمزه را که مادر پخته بود ،مهوه و روغن می زنم و درون هَسی صف می دهم. برای صبحانه چای شیرین درست می کنم ،استکان ها و کتری چای را آماده می گذارم و چند عدد تخم مرغ نیز که از درون لانه مرغ ها جمع کرده ام درست می کنم . شیر بز را با پارچه نازک و سفیدی صاف می کنم و همراه هِل و شکر درون کتری کوچکی می جوشانم .همگی دور هم صبحانه می خوریم .
بعداً با پوشیدن لباس و آماده کردن کتاب و کیف ، پیاده راهی دبستان می شوم چون سرویس مدارس نداشتیم . آن زمان مردم زندگی ساده ای داشتند ،و لی با محبت و همکاری در کنار هم زندگی می گذراندند.

نگارنده : قدرا پرمون ( پژوهشگر آداب و رسوم قدیم )

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • در وحله اول از جناب آقای بازرگانی این انسان با فرهنگ و وطن پرست که موزه مردم شناسی اوز را با جدیت هرچه تمامتر به جایگاه والایی رساندند، که در منطقه نمونه است کمال تشکر دا...
    محمد فاروق رکنی در مطلب: با همت ادریس رهنما خیّر فرهنگ دوست، پنجره اُرُسی موزه مردم‌شناسی اوز به‌طور کامل مرمت شد
  • خیران. وفعالان. اوزی. برای تاسیس اداره ثبت. اسناد. با تهیه مکان. وتجهیزات. سنگ تمام گذاشتند. الان. نوبت. فرمانداری. واقای. بروجردی. ایت که با گرفتن مجوز کد ثبتی ان اداره....
    الان نوبت فرمانداری. وبروجردی. است در مطلب: برگزاری نماز طلب باران در اوز
  • شیخ حاج احمد فقیهی گویا دهه چهل شمسی فوت کرده و حاج شیخ محمد جانشین پدر می شوند...
    در مطلب: برگزاری نماز طلب باران در اوز
  • به نظرم عکس آخر می‌تونه موضوع یک مطلب مستقل و جداگانه در مورد نماز باران در سال‌های پیشین باشه...
    محمد خواجه‌پور در مطلب: برگزاری نماز طلب باران در اوز
  • دهه چهل بود ما کوچک بودیم و آنزمان بزرگترها و پیر مردها به نماز می ایستادند و بچه های کوچک اطراف جماعت بازی میکردند و دقیقا یادم هست که عباشون وارو میکردند عین عکس...
    خالد خدیوی در مطلب: برگزاری نماز طلب باران در اوز
  • جناب. بازرگانی. فرماندار یک شهرستان باید فردی. توانمند باشد. وباید بتواند با همه گروهها ومردم. قدرت. تعامل. داشته باشد وبرای. درخواست ومطالبات مردم. بتواند. به. استان. وت...
    شرایط یک فرماندار بومی. ومناسب. اوز در مطلب: دیدار جمعی از ائمه جمعه، روحانیون و فعالین اجتماعی اهل‌سنت استان با امیری استاندار فارس
  • قابل توجه فعالان. در اوز. پیشنهاد میکنم که همه بدانیم که چه. ضرورتی. دارد که فرماندار. اوز. یک. خانم. باشد. درشهرستان. مردان فعال مانند. جعفر. راستگو. اقای. حسینی. قلاتی....
    ایا ضرورت. دارد که فرماندار. اوز. بک زن. باشد. خانم. باشد در مطلب: دیدار جمعی از ائمه جمعه، روحانیون و فعالین اجتماعی اهل‌سنت استان با امیری استاندار فارس
  • بندر مهم امام خمینی. درخوزستان. با هشتاد هزار نفرجمعیت. امروز ۱۲ اذرماه جاری. دارای. نمایندگی. ثبت. اسناد واملاک.وافتتاح شد. قابل توجه. مسولان. وشورای شهر. ورسانهای. اوز...
    اقای بازرگانی ودیگررسانه ها توجه نمایند در مطلب: دیدار جمعی از ائمه جمعه، روحانیون و فعالین اجتماعی اهل‌سنت استان با امیری استاندار فارس
  • اخیرا شهرستانهای اطراف ما. مشغول. رایزنی. با. استانداری. فارس برای انتخاب. فرماندار بومی. هستند. اینشالله که فعالان. ودلسوزان. اوز هم. بفکر. اینده. وپیشرفت. اوز. باشند...
    خطاب. به. فعالان. اجتماعی در اوز در مطلب: دیدار جمعی از ائمه جمعه، روحانیون و فعالین اجتماعی اهل‌سنت استان با امیری استاندار فارس
  • باعث مباهات و افتخار هستن خانم دکتر جباری بنده یکی از دانشجو های ایشون در سال تحصیلی ۹۴ هستم ،ایشون شخصی بسیار باسواد در رشته خودشون هستن ، که باعث دلگرمی نه تنها دانشجو...
    Fariba_m.sadeghi در مطلب: مصاحبه با آریدا جباری اولین بانوی اوزی رئیس دانشکده پردیس بین الملل آزاد قشم