کوزَکای بَراتی
koozakay baraati
از نخستین سازه های دست بشر هنر سفالگری است . مرغوبیت و خاصیت چسبندگی و شکل گیری گل رس ، باعث شده است که ظرف های گوناگونی با نقش و نگار های بسیار زیبایی ساخته شود .
تا چشمان هر بیننده زیبا پسندی را بخود خیره کند . سفالگری هنر دست هنرمندانی ست که همزاد با جسم خاکی خود، نقش های ماهرانه ای را در پیچ و تاب دستان هنرمندانه خود همراه با چرخش چرخ های سفاگیری با طرحی از سرشت زیبای درونی خود قالبی از عشق وجود بر پیکره ی گلی خام، نقشی از هنر زده تا پس از پختن در کوره ها ، زینت بخش هر خانه ای باشد .
در اوز در سالهای خیلی دور آن سالهایی که «لرد دره » رونق اقتصادی شهرم بود. شخصی به نام عبدالله باقری لاری به همراه برادرش از شهر لار به اوز آمدند . آنها با کمک هم مغازه کوچک کوزه گری در محله ( لَرد دَره ) جهت ساخت ظروف سفالی و کوزه هایی درابعاد مختلف باز کرده و مشغول کار شدند .
کوچکترین کوزه دست ساز آنها ، کوزکای براتی نام داشت که وجه تسمیه این نام به خاطر کاربرد و استفاده آن درماه “برات” بود که به همین نام هم ماندگار شد .
بنا بر اعتقادات مردم اوز ، از اول تا نیمه شعبان را ( بَرات ) می نامند .
آنها معتقد بودند ، سرنوشت هر فرد در شب بَرات ، نوشته می شود . و یا اسامی افرادی که در طول سال قراره از دنیا بروند به دست فرشته مرگ سپرده می شود .
این اعتقادات در حد یک باور عامیانه قدیمی می باشد که جنبه دینی یا مذهبی نداشته و روایت یا احادیثی در این زمینه وجود ندارد .
بر همین مبنا خیر و خیرات فراوانی از اول ماه تا نیمه شعبان هم برای خود و هم برای آرامش خفتگان در خاک انجام می دادند .
اما خیرات در اوز و سایر منطقه جدای از این باورها فلسفه دیگری هم وجود دارد ، اینکه هم برای خود و هم مردگان در خاک حرمت قائل شده و طبق احادیث و اعتقادات مذهبی خود در دادن خیرات و صدقات همیشه گوی و سبقت را در این کار از همدیگر ربوده اند.
معمولاً در شب بَرات ، انواع و اقسام خوراکی ها شامل ؛ نانهای محلی ، گپک و حلوا ، گوشت و…. به خانه اقوام ، همسایه ها ، مستمندان و قسمتی هم به مساجد شهر برده تا بین نماز گزاران تقسیم گردد . آنان معتقد هستند ، خفتگان در خاک چشم انتظار خیراتی از دنیای زندگان هستند تا برای آنها فرستاده شود .
کوزَکای بَراتی مختص کودکان خفته در خاک بود . یعنی خانواده هایی که کودکان آنها در زمان فوت فقط از شیر و شربت تغذیه می شده اند ، شربت را مختص به خیرات نوزادان می دانستند. که آن هم غروب روز چهاردهم ماه شعبان مادر خانواده شربت طارونه یا گلاب را آماده کرده و در کوزَکای براتی که از قبل شسته شده بود ، ریخته و به کودکان همسایه و یا بچه هایی که در حال عبور از کوچه بودند می دادند . تا ذهن به غم نشسته مادر با خیراتی از جنس شربتی خنک دل فرزند خفته در خاکش را با مهر مادری پیوند دهد و فرزند نیز ، سهمی از دنیای زندگان داشته باشد.
کودکان خوشحال از دریافت کوزکای پر از شربت براتی ، فارغ از چشمان به اشک نشسته مادر داغدار ، آن را با لذت بر لب گذاشته و شیرینی و خنکی شربت را با جان ودل مزه مزه کرده و به سینه می کشیدند و با دعای خیر مادر داغدیده که برای آنها عمری طولانی و باعزت از خداوند می خواست ، شادی کنان از آنجا دور می شدند .
در آن زمان برای ساخت ظروف سفالی ، که خاک مصرفی آن از خاک رس بود .از مکانی به نام تمب فروزه (تنب فیروزه ) که در آن زمان بیرون از شهر اوز بود آورده و استفاده می کردند
یکی دیگر از رسومات این ماه در گذشته این بود که اگر شخصی از اعضای خانواده در یک سال گذشته از دست داده و فوت شده بودند. در ۱۵ روز برات یعنی ( از اول تا پانزده شعبان ) از رفتن به عروسی و مجالس شادی خودداری می کردند . نه فقط اعضای خانواده بلکه اقوام درجه یک نیز به احترام آن خانواده به چنین مجالسی نمی رفتند و با گفتن
« برات اول » فلانی است خود را نسبت به رفتن به آن مجالس بی رغبت نشان می دادند.
گذاشتن حنا.. رفتن به آرایشگاه و گردش.،.. نیز شامل این برنامه ها می شد که در آن ۱۵ روز بخاطر حرمت گذاشتن به خانواده متوفی رعایت می شد. که امروزه این رسومات تا حدودی منسوخ شده است.
اما خیرات همچنان ادامه دارد. هم برای خفتگان در خاک و هم برای زندگان . طبق اعتقادات مردم خوب شهرم که انسان تا وقتی زنده است باید با دست خود خیرات و توشه سفر آخرت خود را آماده کند ، کار خود را با مثالی این چنینی که خیرات بعد از مرگ همچون چراغ پشت سر می ماند که زیاد نوری به جلوی پای انسان نمی تاباند، دیگران را تشویق به دادن صدقات و خیرات کرده و برای ادای این فریضه دینی گوی و سبقت را از هم ربوده و هوای دل نیازمندان و مستمندان شهر را همچنان داشته و خواهند داشت .
و اما کوزکای براتی برای نوزادان خفته در خاک، هنوز هم در دستان کودکان شاد امروز در ماه برات و شیرینی شربتی خنک و گوارای آن روزهای کودکی را برایم تداعی می کند. که با خوشحالی کوزکای براتی را تا ماهها در نزد خود نگه داشته و همچون جان شیرین از آن مراقبت می کردیم ، گه گاهی نیز با شربتهای دست مادر پر شده و باز مزه کنان خنکای دلهای کودکی مان می شد که لذت شیرینی آن را برایمان ماندگار می کرد . در آن روزها ، فارغ از قلبهای به غم نشسته مادرانی بودیم که بعدها مفهوم دعای خیر ( پیر ببش بچم ) را درک کردیم . او چه دعای زیبایی داشت برای ما بچه ها ، دعایی از ته دل دردمند خود ، دعایی به بلندای عمرمان و من همان دعای دیروز را برای بچه های امروز، از خداوند طلب می کنم ، دعای رسیدن به پیری همراه با سلامتی و عاقبت بخیری برای تمام فرزندان شهرم و سرزمینم و می گویمشان الهی که « به کمال پیری برسی، بچیای خشوم»
با تشکر
نگارنده: فاطمه رضایی
عضو هیئت امنای موزه مردم شناسی اوز
خانم رضایی حرف دل خیلیهارا میزند ویاد اور خاطرات کودکی میشودازایشان تشکر میکنم که رسم ورسومات شهرمان را برای انهایی که نمی دانند به رشته تحریر در می اورد درود بر بانویخوش نویس ما