شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
 |  25/ آگوست/ 2021 - 11:01
  |   نظرات: بدون نظر
1,480 views

(قدرا پرمون) خاطرات کارهای صبحگاهی خانه پدری در زمان قدیم اوز

 

   

 

 

 

 

 

 خاطرات کارهای صبحگاهی خانه پدری در زمان قدیم اوز

خاطراتی از زمان قدیم اوز در خانه پر از مهر و محبت پدر که هرگز فراموش نخواهد شد . افسوس که دیگر آن روزهای خوش کودکی بر نخواهد گشت ، یادش بخیر.
به پنجاه سال قبل بر می گردیم ، دختر بزرگ خانواده بودم دختری ده ساله شاد و زبر و زرنگ ، همیشه کمک حال مادر ، چون آن زمان دختران بزرگ خانواده پا به پای مادران کار می کردند و بزرگتر ها عقیده داشتند که دختر باید صبح زود از خواب بیدار شود و کمک حال مادر باشد ، راه و روش خانه داری را بیاموزد تا در آینده در زندگی شخصی اش کار بلد باشد و درمانده نشود .

صبح هنگام در اطاق را باز می کنم و به حیاط خانه می روم ، از تابش نور آفتاب بر روی دیوار خانه همسایه می فهمم که چه موقعی از صبح است ، از صدای به هم خوردن النگوهای دستان زحمت کش مادرم که خمیر فطیر را چانه می کرد و بوی خوش عطر نان تازه بر روی بِرزَه متوجه می شوم که در آشپزخانه مشغول پخت نان می باشد. آن زمان نانوایی نداشتیم و مادران هر روز نان تازه می پختند .خودم را به آشپزخانه می رسانم، مادر را می بینم ، احساس می کنم که به همکاری من نیاز دارد ،بعد از شستن دست و صورتم به کمکش می روم ،اول باید به خروس و مرغ های درون لانه آب و دانه بدهم ، آن زمان در اوز سوپری نداشتیم که تخم مرغ بخریم ، تخم مرغ های درون لانه را جمع آوری کرده و به درون سبد پلاستیکی کوچکی می گذارم . بعداً به سراغ بزی می روم که در خانه داشتیم ، باید شیر بز را بدوشم و به کوچه ببرم، که همراه بزهای همسایه توسط چوپان مهربان محله مان برای چرا تا غروب به صحرا برود ، و گرنه در خانه تنها و گرسنه می ماند. آن زمان اکثر خانواده ها برای تهیه شیر و تخم مرغ روزانه خانواده ، مخصوصاً برای تغذیه و رشد کودکان یک یا چند بز و تعدادی مرغ و خروس در خانه نگه می داشتند ،چون مانند امروزه شیشه های پر از شیر خنک و تخم مرغ تازه درون یخچال سوپر مارکت ها نداشتیم .
سپس حیاط خانه را جارو می زنم ،صدای همسایه های مهربان را از کوچه می شنوم که با همکاری هم کوچه را آب پاشی می کردند ،من نیز وظیفه ای داشتم که به کمکشان بروم.با در دست داشتن جارو با آنها همراه می شوم .از اول کوچه تا آخر کوچه را آب پاشی و جارو می زنیم، می گوییم و می خندیم و سرتاسر کوچه مان را تمیز می کنیم .آشغال ها را درون حلب بزرگ خالی روغن نباتی می ریزیم ، چون مانند امروزه سطل های رنگارنگ وقشنگ آشغالی نداشتیم.
جارو زدن کوچه کار هر روزمان بود چون کارگر شهر داری برای تمیز کردن کوچه ها نداشتیم و با همکاری همسایه ها این کار انجام می شد . همسایه های مهربان که همیشه شریک غم و شادی مان بودند و همدیگر را دوست داشتیم.
به آشپزخانه بر می گردم ،نان های محلی و برشته و خوشمزه را که مادر پخته بود ،مهوه و روغن می زنم و درون هَسی صف می دهم. برای صبحانه چای شیرین درست می کنم ،استکان ها و کتری چای را آماده می گذارم و چند عدد تخم مرغ نیز که از درون لانه مرغ ها جمع کرده ام درست می کنم . شیر بز را با پارچه نازک و سفیدی صاف می کنم و همراه هِل و شکر درون کتری کوچکی می جوشانم .همگی دور هم صبحانه می خوریم .
بعداً با پوشیدن لباس و آماده کردن کتاب و کیف ، پیاده راهی دبستان می شوم چون سرویس مدارس نداشتیم . آن زمان مردم زندگی ساده ای داشتند ،و لی با محبت و همکاری در کنار هم زندگی می گذراندند.

نگارنده : قدرا پرمون ( پژوهشگر آداب و رسوم قدیم )

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • سلام ودرود به آقای زدایی خبرنگار محترم مردمی متاسفانه نمی‌دانم چرا مردم ما اوز همیشه خود را کوچکتر از لار می بینن در صورتی که ما هم فرهنگ غنی داریم هم اصالتی دیرینه اوز ا...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • صرفا جهت‌ اطلاع چند پرسش‌ مطرح می‌کنیم آیا برای ادعای خودمان که شهر اوز شهر هزار برکه است (و یا بیشتر و یا کم تر) سند و مدرک مکتوب و تصاویر و دلایل محکمه پسندی وجود دارد...
    سعید هنری در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • درود بر جناب امیر رضا رضایی قلمتان مانا باد ای حامی به جا ماندن میراث گذشتگان ارادتمند شما احمد قایدی...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • ماا در کشوری زندگی می کنیم که : تولید کننده ۹۵٪محصول زعفران کل جهان است .انا متأسفانه ایم محصول به نام دیگر کشورها ثبت می شود!!!!! بنابراین مصادره عنوانی و سرقت های ابتکا...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • دیرگاهی است که منافع و مطالبات جناحی و شخصی بر ضروریات اجتماعی ارجحیت پیدا کرده و این میان سهمیه گیرانی همیشه حاضر سواستفاده نموده و راه بر راهبر نا اگاه هموار میکنند با...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • احسنت به نویسنده این مقاله متاسفانه اینکه ما اوزی ها در خواب غفلت هستیم تازگی ندارد لاری‌ها همه چیز را به نام خودشان مصادره کرده‌اند و می‌کنند: کباب لاری قوچ لاری زبان لا...
    اوزی در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • با تشکر از مجریان این طرح دعای خیر ما توشه راهتان خداوند یار شما و پذیرفته شده گان و تمامی کسانی که با علم و دانش عزت و سر بلندی را به ارمغان می آورند...
    در مطلب: پنجمین دوره تجلیل از دانشجویان بومی شهرستان اوز
  • باسلام امیدواریم دربخش بیدشهرهم مسعولین تازه نفس معرفی شوند...
    در مطلب: با حکم استاندار فارس، سرپرست معاونت فرمانداری شهرستان اوز منصوب شد.
  • احسنت به فرماندار و مسول. اداره وهمه دست اندر کاران هلال احمر. اوز که توانستند این خودرو. را برای. شعبه. اوز بگیرند. با تشکر. اوزی. کارمند. بانک...
    سپاس. از فعالان. در هلال احمر اوز در مطلب: افزایش ناوگان خودرویی جمعیت هلال احمر شهرستان اوز
  • با تشکر از شما فعالین شهر اوز لطفا از خانم محترم فرماندار بخواهیم که برای شهرستان اوز یک خبرنگار برای صدا وسیمای فارس معرفی. نمایند تا شهر اوز. از بی خبری. در سطح استان خ...
    حکایت خبر نگار صدا وسیما در اوز در مطلب: دیدار مسئولین و یاران موزه مردم شناسی و اعضای شرکت تعاونی کارآفرینان با فروغ هاشمی فرماندار جدید شهرستان اوز