شنبه ۰۶ مرداد ۱۴۰۳
 |  14/ دسامبر/ 2021 - 12:45
  |   نظرات: بدون نظر
731 views

( امیر رضا رضایی) جشن خنده در روز مرگ مادر

 

 

 

 

 

جشن خنده در روز مرگ مادر

 

اصغر مگه میشه؟
مگه داریم؟
اونم توی این دوره زمونه؟
آخه چطوری؟
با چه حالی؟

آقا تو…
تو اصغر تنهایی …
ولی بعید می دونم تنها باشی…
حداقل اینکه الان تنها نیستی…

توکه خنده هات، عصاره و چکیده ای از مهر و محبت درون، برای همه بیرونی هاست…

برای همه کوچیکترها و بزرگترها…
برای همه پیرها و جوونها…

و برای هر چه کودک این سرزمین، که تو در جمعشان باشی…

شدی دوای درد افسرده ها…
دوای دلهای مرده …
جادوی درد ناپیدای روح های خسته…

چطوری این دل مهربونت، توان و قدرت جشن گرفتن داشت برای زندانیان ،در روز شکسته شدن پشتت ؟
آنهم با گرفتن جشن خنده…
آنهم درست در روز مرگ مادر؟

مادر آن کوه پشتیبان…
آن چشمه مهر و صفا …

اصغر…
اصغر آقا خداوکیلی دلت اومد؟

اصغر…
چطوری رفتی اون بالا برای خندیدن ، در روز مرگ مادر که هنوز جنازه اش بر روی زمین بود…

چطوری بیرون اومد، اون صدای خنده هات؟ از درون گلوی بغض کرده، در روز فقدان مادر…

تو سالمی اصغر؟؟

**********
اصغر با این سوالاتم، نگام کرد…

اصغر تنهایی ساوجی، طنزپرداز، بازیگر، مربی، نویسنده، استاد یوگای خنده و و ..و.. و..
و ردیف کرده هر چه مدرک و تقدیر در همه این سالها..

نگام کرد با اون لبخند همیشگی در برنامه هاش…
با اون خنده هاش…
نگام کرد…
ولی مگه میشه پنهون بشه از یک خبرنگار، که نبیند پشت اون چهره خندون ، که چه دنیایی از درد نهفته؟

دنیای مصیبتها برای این مردم سرزمینش …
که از کله سحر تا شبشون پر از درد و گرفتاریه،..
یعنی اصغر نبینه و زجر نکشه؟

اصغر هم از این مردم …
از درون فقر و نداری بر این مردم…

که لمس کرده حال این روزگار سخت بی لبخندشون…
و نشسته پای دل غبار نشسته و غم گرفتشون، که دیگه نای خندیدن نمونده براشون…

اصغرلبخند زد و باز خندید…

و گفت…

گفت که نقش من توی این دنیا، شاد کردن دل آدماست رضایی…

مادرم رفت ولی خدا نگفت و نخواست که نقش اصغر هم بره…

در روز مرگ مادرم ، نقش من ، شاد کردن دل زندانیان منتظر بود…
نقش و مسیری تعریف شده برای منی که بنده همون خدایی هستم که بهم نقش داده…

نقشی نوشته شده برای من …
خندوندن و شاد کردن دلهای مرده و غم گرفته و پردرد بود. .. و هست…

تا بلکه خدا به من لبخند بزنه…
این کافی نیست؟
**************

اصغر رفت…
پس از سه روز شاد کردن..

پس از سه روزی نفس گیر و پی درپی برای شادی بخشیدن ،که مهمون بچه های این شهرستان بود…

اصغر با تیمش رفت از اینجا…

در این سه روز، بچه های شهر و روستای این شهرستان، رقصیدند و خندیدند…

و چقدر احساس نیاز کردیم، وقتی برآورده شدن نیازی را دیدیم.
نیازی به نام خنده و شادی…

و رفتند…
و رفتند تا بخندانند و برقصانند، در این زمین غمگین
در این زمین مرده…
در این زمین مجرم …
که خندیدن مردم… ، گاهی چوگناهی عظیم است…

رفتند از اینجا…
که دلی شاد کنند…
تا زنده شود جانی…
تا خاک شود،غمها…

****************

توضیح: تیم ریتمینک و یوگای خنده به مدیریت امین غلامی عضو هیئت علمی پژوهشگاه تربیت بدنی و باهمکاری طنزپرداز و نویسنده و بازیگر اصغر تنهایی و همکاری جوان توانمند این گروه حسین زاده
از تاریخ سه شنبه ۱۴۰۰/۹/۱۶ که توسط فوزیه توانگر از کارشناسان آسیب های اجتماعی و فعال در حوزه کودکان به شهرستان اوز دعوت شده بودند، به مدت سه روز در شهر اوز و روستاهای هدف ، اجرای برنامه هایی شاد برای کودکان و نیز برگزاری کارگاه آموزشی برای مربیان را داشتند. 

 

 

 

 

 

 

نگارنده : امیر رضا رضایى ( خبرنگار پایگاه خبرى موزه اوز )

بارگذارى : عرفان براهیمى ( معاون فنى پایگاه خبرى موزه اوز )


  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • امیدوارم شهرستان اوز که تا کنون به حق خود دست نیافته در آینده با فعالیت اکثر مردم و بزرگان شهر عملی گردد.دید آینده ما برای پیشرفت بهداشت بایستی روی بیمارستان خیر ساز جناب...
    رکنی در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • از جنابعالی مهندس اقای بازرگانی تشکر ویژه‌ای داشته و امیوارم این ارتباطات را بنحو احسن کنترل نموده که شاید با تمام کسوراتهای سالهای گذشته این فرصت در دولت اقای پزشکیان بر...
    در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • قرار. است. دریک جلسه با حضور. مسولان. وبزرگان شهر. یک تفاهم. نامه بین بانیان. بیمارستان امیدوار. وبیمارستان. راهپیما. برای. انتقال کد بیمارستان. فعلی. به بیمارستان جدید....
    همشهری. وحکایت ۲. بیمارستان دراوز در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • در یک شهرستان کم جمعیت و فاصله کم با قطب درمان گراش و لار نه دولت توان هزینه دو بیمارستان دارد ونه خیرین با دهزینه خای میلیاردی ماهیانه بهتر است بخاطر مشکلات بیمارستان ام...
    پرسنل بیمارستان اوز در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • امید. است با فعالیت. فرماندار محترم. استقرار. نمایندگی ثبت. اسناد. در همین. دولت. وبا همت استاندار وفرملندار. بزودی. انجام. شود مزدم. اوز. انتظار. دارند. که فرمانداری. به...
    حکایت. اداره ثبت. اسناد. در اوز در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • از مهندس بازرگانی و همکارانشان به خاطر زحماتشان و نگارش و ارسال این متن مفید سپاسگزاریم...
    اوزی در مطلب: اولین نامه ستاد دکتر پزشکیان شهرستان اوز، تقدیم رئیس جمهور شد
  • اقای راوند درباره عدم. تاسبس ادارات مورد نیاز مردم. مانند. اداره ثبت. اسناد. املاک‌ واداره. کار ورفاه اجتماعی. در اوز. بنوبسید واز مسولان علت اینکه. دایر. نمیشود. را سوال...
    تقاضا از بازرس خانه مطبوعات. اوز در مطلب: مسئولین، خبر نگاران را دریابند
  • سند ارزشمندی است وشرح حال مرحوم خوب نوشته شده ، خداوند رحمتش فرماید ، آنچه مهم است ، مشاغل وی در فرمانداری ، ارتش وشرکت نفت است که بهتر بود عملکرد در مشاغل یاد شده هرچند...
    در مطلب: نامه‌ای از هنرمند خوشنویس، مرحوم محمدربیع زمان‌زاده در ۹۶ سال قبل
  • بسیار زیبا خداوند ایشان و همه اموات را مورد رحمت و مغفرت قرار دهد....
    قلم در مطلب: نامه‌ای از هنرمند خوشنویس، مرحوم محمدربیع زمان‌زاده در ۹۶ سال قبل
  • حضور اینچنین مرد بزرگی در اوز و موزه اوز بسیار جای خرسندی و افتخار برای ما آوری هاست، امیدوارم بیش تر شاهد این رویدادها باشیم، مجله ی بخارا هم واقعا می توان گفت معتبر تری...
    در مطلب: مجله معتبر فرهنگی‌هنری بخارا، با توضیحاتی مفصل در مورد اوز، منتشر شد.