ابراهیم محمودیان: من کلاس اول بودم ، اسم مدرسه ام یادم نیست، به نظرم دو طبقه بود. پسرعمویم ابراهیم محمودیان معلم کلاس چهارم بود. یک روز دیدم شاگردان مدرسه توى سوراخى در دیوار مدرسه نگاه می کنند، منهم رفتم نگاه کردم چیزى جز آب ندیدم، نگو که بچه ها اندازه بالا آمدن آب رودخانه کارون که در نزدیکى مدرسه بود را نگاه می کردند. چند روز گذشت، یک روز صبح که از خواب بلند شدم ، دیدم تشکم تر است، گفتم حتما شب خودم را خیس کرده ام، به روى خودم نیاوردم و به مدرسه رفتم. ظهر که برگشتم دیدم مادرم با پارچه دارد در آشپزخانه و حمام آب کف زمین را جمع می کند، تعجب کردم که آب از کجا دارد می اید، دیدم آب خودبخود از سوراخ چاهک بالا می زند، به خاطر سیل آب زه بالا آمده بود،
پس از یکى دو روز آب تا زانو در طبقه اول خانه مان بالا آمد و ما به طبقه دوم نقل مکان کردیم، صاحبخانه نادان مان با پمپ آب را می کشید، انگار که آب از بیرون و خیابان سرازیر خانه مان شده. پس از دو سه ساعت خشک شدن کف طبقه اول، آب مثل فواره دوباره از چاههاى توالت و حمام و آشپزخانه بالا می آمد.
مدرسه مان که کنار رودخانه کارون بود براثر طغیان کارون خراب شد و ما را به دبیرستانى در آن حدود منتقل کردند. از بخت بدمان پدرم لنگه بود و مادر بیچاره ام سرپرستى ما را در این روزگار بد به عهده داشت، البته عمویم رئیس محمود اهواز بود ، ولى او هم خودش و خانواده اش مانند ما اسیر سیل بود. زیرزمینى داشتند که چندین پله داشت و گود بود، که بر اثر بالا آمدن زه آب، مانند برکه پر آب شده بود. در این روزهاى سخت، دایى پدر و مادرم ، محمد شاه فرزین، به داد ما رسید و با هلى کوپتر شیر و خورشید سرخ همراه با دکتر حسین خطیبى مدیر کل شیر و خورشید ایران که دوست صمیمى اش بود، به اهواز پیش ما آمد و قوت قلبى براى مادرم شد. یادم است که یک شب گفتند که سیل از خیابان هم وارد خانه مان می شود، به نظرم مادر و مادر بزرگ و دایى بزرگمان تا صبح چشم به روی هم نگذاشتند که خوشبختانه خبرى نشد.
من که بچه بودم ، می گفتم خوب است که لنجى درست کنیم و از خانه مان سوار بر آن برویم لنگه پیش بابایمان. برادرم مرفى ( محمد رفیع) یک روز در خانه ماهى کوچک سیاه رنگى گرفت.نمی دانم چقدر خانه و ساختمان خراب شد و چه تعداد مردم تلف شدند، خدا می داند.در لنگه هم در همان ایام باران شدید و مداوم باریده بود که به باران شش روزه پیش مردم، مشهور بود.
پس از فروکش کردن سیل، تمام شهر اهواز پر از قورباغه و جیرجیرک شد، که مردم از دستشان در عذاب بودند. به قول مادرم، یک سال اهواز بودیم و با چه بدبیارى مواجه شدیم. راستش من که بچه بودم ، آنقدر به من بد نگذشت، خوش به حال بچگى و نفهمى.
Azizam Ebrahim Jaleb o shirin naveshti va mara be-yaade Ahwaz andakhti. ke kelas dahom dabiresta Shahpoor bodam. Daee Mammad Shah dar sal 44 yek bare digar az doosti ba Dr. Khatibi estefadeh kard va be Lingah amad. Dr. Khatibi waqti danest man khahar zadeh Farzin hastam marara dar aghoosh kashid chon sepas gozar komak daee bood ke vakil Larestan shodeh bood va baayeb reis majles. Man dr. Darmangah boodam. va chand mahi ba’d be Amrica amadam.
Az amal nik Saif allah besyar masroor shodam. Agar zende hastan khodavand omr bishtari arzani darad va agar be leqaye haqq payvasreh-and jannat makan bashand. Dar kar nik...
Dr. Mahmoodian در مطلب: افتتاح دبستان سیفالله بازرگانی و سالن اجتماعات صالحه سیفایی و تصاویر قدیمی دانش آموزان این دبستان
چه قلم و تفسیر زیبایی...
در مطلب: دبی شهر رویاها، دبی شهر آرزوها
امارات خانه ی دوم ما مغتربین هستش ، خدا عمر با عزت به همه حاکمان و بانیان این کشور بدهد...
در مطلب: دبی شهر رویاها، دبی شهر آرزوها
ممنون که یاداوری کردین کجا زندگی میکنید!!!...
فاطمه در مطلب: دبی شهر رویاها، دبی شهر آرزوها
خانم محترم اگر شما به کشور غریبه ها مینازی ما به کشورو وطنمان ایران وشههر مان اوز مینازیم...
فرهنگّی در مطلب: دبی شهر رویاها، دبی شهر آرزوها
janab mohandes Sharif Bazarga hamshahri motaram va mokarrar Az daraj aks Mohammad Seddiq besyar momnoonam. Mara be yaade 7-8 salegiam andakhtid ke oo ra dahal tawit navis...
Dr. Mahmoodian در مطلب: روایاتی تاریخی در مورد اوز، به قلم سعید محمودیان
آقای بازرگانی شما بیشتر به مسایل خیلی قدیم. واغلب. در باره تجارقدیمی اوزکه در حدود ۵۰ تا۱۰۰ سال قبل زندگی. میکرده اند می پردازید. نوعی. بزرگ. نمایی واشرافیت گذشتگان. را...
قابل توجه آقای. بازرگانی در مطلب: روایاتی تاریخی در مورد اوز، به قلم سعید محمودیان
خدا نسلهای گذشته. را بیامرزد. نسل. امروز. اوز این مطالب را در حد. افسانه می داند واصولا در اوز. دیگر. زرنگار. ومحمودیانی. وجود. ندارد که به آن فکر کنیم....
اوزی از شیراز در مطلب: روایاتی تاریخی در مورد اوز، به قلم سعید محمودیان
۵ کلاس ابتدایی انجا بودم عکسم هم تو عکسایی که فرستادی هست سال سوم دبستان معلممان هم آقای سیروسی بود خیلی مرد شریف و مهربونی بود خدا یارش باد...
خالد خدیوی در مطلب: افتتاح دبستان سیفالله بازرگانی و سالن اجتماعات صالحه سیفایی و تصاویر قدیمی دانش آموزان این دبستان
جالب بود و خاطره انگیز و مرا به دهها سال پیش برد. با تشکر از بانیان این امر ارزشمند در ابتدا و اکنون...
اوزی در مطلب: افتتاح دبستان سیفالله بازرگانی و سالن اجتماعات صالحه سیفایی و تصاویر قدیمی دانش آموزان این دبستان
Azizam Ebrahim Jaleb o shirin naveshti va mara be-yaade Ahwaz andakhti. ke kelas dahom dabiresta Shahpoor bodam. Daee Mammad Shah dar sal 44 yek bare digar az doosti ba Dr. Khatibi estefadeh kard va be Lingah amad. Dr. Khatibi waqti danest man khahar zadeh Farzin hastam marara dar aghoosh kashid chon sepas gozar komak daee bood ke vakil Larestan shodeh bood va baayeb reis majles. Man dr. Darmangah boodam. va chand mahi ba’d be Amrica amadam.
پسر عمه
خاطره خوبی نوشتی