شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
 |  5/ آگوست/ 2022 - 11:10
  |   نظرات: ۲ نظر
875 views

قصه ماه زرشک و ماه مهوه

 

 

 

 

 

 

 

  قصه ماه زرشک و ماه مهوه

 

 فاطمه معصومی: روزی روزگاری دو خواهر انگشتی که از حد معمول انسان ها کوچک تر بودند، در ظرف شیشه ای برنج زندگی می کردند. ردپای یکی از آنها به قرمزی و دیگری به مشکی می زد.
نام رد پا قرمز « ماه زِرِشک » و نام رد پا مشکی « ماه مَهوَه » بود.
آنها بسیار خوش خنده و فعال بودند. به گونه ای که به لای جرز دیوار هم می خندیدند و با همدیگر به کوهنوردی رفته، سپس دانه های برنج می کاشتند. بعد برای آن دانه آب می بردند.

در یکی از داستان های خواهرانه شان، حین کاشت برنج، ماه زِرِشک گفت: بالاخره این دونه ها خوشه می شن و می تونیم با سایه شون بازی کنیم.
ماه مَهوَه پاسخ داد: البته که هر چی کاشتیم، ده برابرش حتی سایه و آسودگیش رو دریافت می کنیم.
خواهرها شروع کردند به قهقهه زدن که ناگهان یک دختر انگشتی هزارپا با ارتش موریانه اش از یک غار چند سانتی بیرون آمدند. 

 

دختر هزار پا گفت: سلام، این همه سر و صدا برای چیه؟!
ماه مَهوَه گفت: سلام، ما خیلی خوشحالیم که با جون و دل برنج کاشتیم.
دختر هزار پا گفت: صدای شما مانع دست آوردهای منه.
ماه زِرِشک و ماه مَهوَه خندیدند و گفتند: چطور ممکنه؟!
دختر هزار پا پاسخ داد: برای پیدا کردن جواب سوالتون بهتره با من به غار بیایید.
خواهر ها قبول کردند.
دختر هزار پا به تختخواب پنبه ای خود رفت، چشم هایش را بست و گفت: من با تصویر سازی ذهنی که مثل فیلمی از خواسته هام هستش، هرچیزی که بخوام رو به دست می ارم.
ماه مَهوَه گفت: یعنی از این همه پاهایی که داری استفاده نمی کنی؟!
دختر هزار پا گفت: نه
ماه مَهوَه و ماه زِرِشک با کمال تعجب، زدن زیر خنده!!!
دختر هزار پا گفت: اگر سکوت کنید، نتیجه ی ذهن فعال و باور قلبی منو می بینین.
خواهر ها سکوت کردند.
یکدفعه از سقف، قطره قطره آب سرد چکید!!!
دختر هزار پا گفت: دیدید چه جوری از طریق درونم، بیرونم رو پر برکت کردم.
ماه زِرِشک گفت: شاید چکه کردن آب، دلیل علمی داشته باشه و بابت نداشتن اطلاعات کافی، فکر می کنی دست آورد خودته.
دختر هزار پا عصبانی شد و به موریانه ها دستور داد، آنها را از غار بیرون کنند.
موریانه ها دور آنها حلقه زده و آنها رو کول کرده، سپس به بیرون بردند.

ماه مَهوَه گفت: من فکر می کنم دختر هزار پا، پر از دست آورد های خیالیه خودشه وگرنه به جای استفاده از پاهای موریانه و عصبانیتش، از ذهنش برای کنترل ذهنمون استفاده می کرد.
ماه زِرِشک حرف خواهرش را تایید کرد و گفت: من مطمعنم هر تغییری نیازمند حرکته و خوابیدن و خیال بافی کافی نیست.
سپس خواهرها به مسیر خود ادامه دادند. ناگاه متوجه شدند ابتدای کوه، برف نشسته است.
به راستی که در مرز باریکی از فصل زمستان و بهار بودند، پس نشستن برف سر کوه و چکه های آب سرد از دل کوه کاملا طبیعی بود.

   

 

 

 قصه پرداز

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

2 Responses to “قصه ماه زرشک و ماه مهوه”

  1. ناشناس گفت:

    بسیار زیبا و نیک بود دختر عمو امیدوارم هر چه ززودتر و بیشتر به عرصه های پیشرفته و باور نکردنی راه پیدا کنی

  2. ناشناس گفت:

    بسیار عالی و پر از معنا ومفهوم

آخرین نظرات
  • سلام ودرود به آقای زدایی خبرنگار محترم مردمی متاسفانه نمی‌دانم چرا مردم ما اوز همیشه خود را کوچکتر از لار می بینن در صورتی که ما هم فرهنگ غنی داریم هم اصالتی دیرینه اوز ا...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • صرفا جهت‌ اطلاع چند پرسش‌ مطرح می‌کنیم آیا برای ادعای خودمان که شهر اوز شهر هزار برکه است (و یا بیشتر و یا کم تر) سند و مدرک مکتوب و تصاویر و دلایل محکمه پسندی وجود دارد...
    سعید هنری در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • درود بر جناب امیر رضا رضایی قلمتان مانا باد ای حامی به جا ماندن میراث گذشتگان ارادتمند شما احمد قایدی...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • ماا در کشوری زندگی می کنیم که : تولید کننده ۹۵٪محصول زعفران کل جهان است .انا متأسفانه ایم محصول به نام دیگر کشورها ثبت می شود!!!!! بنابراین مصادره عنوانی و سرقت های ابتکا...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • دیرگاهی است که منافع و مطالبات جناحی و شخصی بر ضروریات اجتماعی ارجحیت پیدا کرده و این میان سهمیه گیرانی همیشه حاضر سواستفاده نموده و راه بر راهبر نا اگاه هموار میکنند با...
    در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • احسنت به نویسنده این مقاله متاسفانه اینکه ما اوزی ها در خواب غفلت هستیم تازگی ندارد لاری‌ها همه چیز را به نام خودشان مصادره کرده‌اند و می‌کنند: کباب لاری قوچ لاری زبان لا...
    اوزی در مطلب: نقدی کوتاه، بر کتاب «برکه و کنار» نوشته رستم فتوت
  • با تشکر از مجریان این طرح دعای خیر ما توشه راهتان خداوند یار شما و پذیرفته شده گان و تمامی کسانی که با علم و دانش عزت و سر بلندی را به ارمغان می آورند...
    در مطلب: پنجمین دوره تجلیل از دانشجویان بومی شهرستان اوز
  • باسلام امیدواریم دربخش بیدشهرهم مسعولین تازه نفس معرفی شوند...
    در مطلب: با حکم استاندار فارس، سرپرست معاونت فرمانداری شهرستان اوز منصوب شد.
  • احسنت به فرماندار و مسول. اداره وهمه دست اندر کاران هلال احمر. اوز که توانستند این خودرو. را برای. شعبه. اوز بگیرند. با تشکر. اوزی. کارمند. بانک...
    سپاس. از فعالان. در هلال احمر اوز در مطلب: افزایش ناوگان خودرویی جمعیت هلال احمر شهرستان اوز
  • با تشکر از شما فعالین شهر اوز لطفا از خانم محترم فرماندار بخواهیم که برای شهرستان اوز یک خبرنگار برای صدا وسیمای فارس معرفی. نمایند تا شهر اوز. از بی خبری. در سطح استان خ...
    حکایت خبر نگار صدا وسیما در اوز در مطلب: دیدار مسئولین و یاران موزه مردم شناسی و اعضای شرکت تعاونی کارآفرینان با فروغ هاشمی فرماندار جدید شهرستان اوز