پژوهش دستیار معاون وزیر خارجۀ دولت باراک اوباما دربارۀ ایرانیان ساکن امارات
«خودمونیها» کیستند؟ نقش بستکیها در انتقالِ فناوری «بادگیر»، «زبان» و «مهیاوه» به دوبی
” هویت و ریشه “
اما خودمونیها چه کسانی هستند و از کجا آمدهاند؟ سوال سادهای بهنظر میآید، اما از اختلاف بر سر نامها آشکار است که وارد حوزهای بسیار حساس هویتی شدهایم. با مقدماتی از تاریخ و جغرافیا آغاز میکنیم: فلات ایران و کوهها و دشتهای اطراف آن بر اساس عرض جغرافیایی و ارتفاع از سطح دریا به سه منطقه آب و هوایی تقسیم میشود.
آنجا که آب در دسترس است، سکونت بر مبنای آب و هواهای مختلف شکل میگیرد که هرکدام گونهای خاص از زندگی اقتصادی و کشاورزی خواهد داشت.
عمدۀ مراکز شهری و مناطق کشاورزی فلات ایران در مناطق «معتدل» و در ارتفاع بین ۳هزار تا ۶هزار پا از سطح دریا شکل گرفتهاند. «شیراز» و شهرهای کوچکتر چون «فسا» و «نیریز» از آن جملهاند. در این منطقه محصولاتی چون غلات، سبزیجات و میوههایی از قبیل انگور و انار برداشت میشوند. از آنجا که این نوع آب و هوا موجب شکلگیری کشاورزی مداوم و مستقر میشود لذا کوچنشینی سهم اندکی را به خود اختصاص میدهد.
«سردسیر» به مناطق با ارتفاع بیش از ۶هزار پا اطلاق میشود مانند مناطق شمالی فارس و ارتفاعات کرمان و «سیرجان». از محصولات معمول این منطقه میتوان به غله، سیب، آلو، گلابی و گردو اشاره کرد. این نوع منطقه همواره مناسب برای ییلاق عشایر است.
اما محل سکونت اصلی عربهای ایرانیتبار یا ایرانیانِ عربتبار در مناطق پایینتر از ۳هزار پا که آن را «گرمسیرات» مینامند واقع شده است. آب و هوای این ناحیه، نیمه گرمسیری است و تولید غلات جای خود را به مرکبات و خرما میدهد. مناطقی چون «جهرم»، «داراب»، «لار» به سمت نواحی جنوبیتر تا ساحل.
” منطقهای خشن “
«گرمسیرات» یکی از فقیرترین و توسعه نیافتهترین نواحی ایران است. این ناحیه فاصلۀ زیادی تا مراکز سنتی فرهنگی و سیاسی ایرانی دارد. در دهۀ ۱۹۷۰ هنگامی که در شیراز ساکن بودیم، رسیدن به لار، که تنها دروازۀ ورود به این ناحیه محسوب میشد، به معنای یک سفر سخت ۱۲ ساعته با اتوبوس در جادهای خاکی بود. مسیر آسفالته تا ۲۰ کیلومتری جنوب شرقی شیراز پایان مییافت. ایرانیان، شرکت اتوبوسرانی را KLM مینامیدند{مخفف عبارتی نه چندان مؤدبانه که ضمن اشاره طنز به یک شرکت هواپیمایی هلندی، عدم اهمیت جایگاه مسافر را در اتوبوس میرسانده است}.
طبیعت هیچگاه با این منطقه مهربان نبوده است. مدتهاست این ناحیه به زلزلههایش، آب نامناسبش، فقر بهداشت، کشاورزی محدود و هوای بیرحمانۀ تابستانش معروف است. در ژانویۀ سال ۲۰۱۴ زلزلهای به بزرگی ۵.۵ ریشتر این منطقه را لرزاند.{اشاره به زلزلۀ دی ماه ۱۳۹۴ در بستک} همچنین محل زندگی کرم انگلی نفرتانگیزی بود که در فارسی به «پیوک» معروف است و ما آن را به نام کرم گینهای میشناسیم و با آب آلوده منتشر میشود. یکی دیگر از موجودات ساکن در این منطقه پشه مالاریا بود. طی دهههای پیش و پس از انقلاب اسلامی، حکومت مرکزی تلاشهای وسیع و موفقیتآمیزی را برای ریشه کن کردن این انگل در این منطقه به اجرا درآورده است.
تاریخ نیز به این منطقه روی خوش نشان نداده است. «گرمسیرات» به طور سنتی منطقهای پرآشوب بوده است و دولت مرکزی اعتنای آنچنانی به آن ندارد. بدلیل کمبود آب و نیز خشونت هوا، عمدۀ این منطقه برای زندگی کوچ نشینی مناسبتر مینماید تا زیست کشاورزی. مردم شهرها و دهقانان روابط پرچالشی با عشایر دارند که در مجموع اَتراک (Atrak) نامیده میشوند.
جغرافیای خشن، این منطقه از ایران را به پناهگاه جغرافیایی و فرهنگی تبدیل کرده است. منطقهای که بواسطۀ دوریاش از مرکز، آداب و رسوم، زبان، دین، موسیقی، غذا و زبان خاص خودش را دارد. از دیگر مناطق اینچنینی، در ایران، میتوان به کوههای غربی کردستان و مناطق کوهستانی و جنگلی مازندران و گیلان نیز اشاره داشت.
در منطقه «گرمسیرات» فرهنگی متمایز از مرکز دیده میشود. مثلاً ساکنانش به زبان «خودمونی»، که در بالا بیان شد، صحبت میکنند و به سبب زندگی در مناطق دور دست، وابستگی خود را به اسلام سنی حفظ کردند. این در حالیست که از ابتدای قرن ۱۶ میلادی بیشتر ایران به مذهب شیعه گرایش یافت. امروز نیز با اینکه اکثریت مناطق «لار» و «گراش» شیعه هستند اما مناطقی چون «بستک»، «خنج» و «اوز» همچنان اکثریت اهل سنت دارند.
” مهاجرت گام به گام “
ترکیب طبیعت خشن و محرومیت سیاسی، اهالی این منطقه را مجبور به مهاجرت کرده است. برخی، مناطق شمالی از جمله شیراز را مقصد خود قرار میدهند اما عمده مهاجرتها به سمت جنوب بهویژه نواحلی ساحلی و از آنسو به هند و نیز سوی عربی سواحل خلیج {فارس} است. احمد اقتداری پژوهشگر لارستانی{اصالتاً اهل گراش} در سال ۱۹۵۵ بهخوبی تراژدی زادگاه خود را توصیف میکند. او کتاب «لارستان کهن» را تقدیم میکند:
«به مردمانی از شهرها، روستاها و بنادر لارستان که در سرزمین اجدادی خویش، با گذشتهای شکوهمند و حالی ویران، ماندهاند. به آنانی که برای کسب زندگی در جزایر خلیج فارس و اقیانوس هند و نیز در شهرهای هند و عربستان و دیگر مناطق، سختی مهاجرت را متحمل شدهاند. آنان شادمان زادگاه محبوب خود را به یاد میآورند و همچنان برای ویرانیاش ناشادند.»
تاریخ بازسازی شده
در میانۀ قرن ۱۸ میلادی و در بحبوحۀ آشفتگیها و درگیریهای همزمان با سقوط حکومت صفوی و نیز مرگ نادر شاه، خانوادۀ «القاسمی» – اجداد آنانی که بنای «مؤسسۀ مطالعات اسلامی و خاورمیانه دورهام» را وقف کردهاند- از ساحل عربی خلیج فارس کنترل ساحل ایران و جزایر پیرامون «بندرلنگه» را در اختیار گرفتند.
هر کس بر فلات ایران حاکمیت مییافت در این منطقه قدرت حداقلی داشت. در سال ۱۷۷۹ حاکمان زند در «شیراز» و «کرمان» واقعیت را پذیرفتند و شخصی به نام «قاسمی» را بهعنوان فرماندار «بندرلنگه» به رسمیت شناختند. تقریباً در همان زمان حکومت زند به کمپانی انگلیسی هند شرقی اجازه داد تا اقامتگاه خود را در «بوشهر» تأسیس کند.
حاکمیت خاندان قاسمی بر «بندرلنگه» تا سال ۱۸۸۷ برقرار بود و در حمله گروه انگلیسی موسوم به «مبارزه علیه دزدان دریایی» شکست خوردند. پس از آن «آل قاسمی» به سواحل جنوبی خلیج {فارس} عقبنشینی کردند و قلمروهای آنان در ایران تحت کنترل اسمی دولت مرکزی ایران قرار گرفت. هر چند حکومت قاجار توان ادارۀ آن ناحیه را نداشت و درواقع بریتانیاییها دست برتر را داشتند و از طریق دولت هند اعمال قدرت میکردند.
ساکنان اهل سنتِ لارستانیزبان که در نواحلی پسکرانهای منطقه زندگی میکردند -طی روندی که ما اطلاعات چندانی از آن نداریم- به مرور به سمت نواحی ساحلی مهاجرت کردند و در «بندرلنگه» تحت حمایت عربهای سنی قاسمی، تجارت موفقی را در پیش گرفتند. از عوامل محرک این مهاجرت را میتوان فقر حاکم در نواحی پسکرانهای، ناامنی شدید و نیز اختلافات مذهبی آنان با دولت شیعه مرکزی در تهران عنوان کرد. اکثریت این مهاجران از منطقه «بستک» – مهمترین شهر در مسیر لار و سواحل خلیج فارس- بودند.
برخی از این بستکیها به همراه خاندان القاسمی پس از سال ۱۸۸۷ به سواحل جنوبی خلیج فارس مهاجرت کردند، اما بسیاری از آنان ماندند و در تجارت مروارید در بندرلنگه -که اکنون تحت حمایت انگلیس بود- توفیق یافتند. در آن زمان و بر خلاف سوی عربی خلیج فارس، نواحی ایرانی از مزیت وجود شهرها و بازارهای پسکرانهای برخوردار بودند. مناطق عربی خلیج فارس تا سالها از این مزیت بیبهره بودند.
جریان مهاجرتی دیگری پس از سال ۱۹۰۳، هنگامی که حکومت ایران یک پست گمرکی را در بندرلنگه تأسیس کرد، شکل گرفت. دلیل این اقدام علی الظاهر برقراری تعادل بین منافع روسها و بریتانیاییها و دادن اطمینان از بازپرداخت وامهای خارجی تضمین شده با رسیدهای گمرکی (منبع اصلی درآمدی ایران در دوران پیش از نفت) عنوان میشود. منابع هیچ اشارهای نمیکنند به اینکه چه کسی مدیریت این اداره گمرکات را در دست دارد، اما در روند فاجعهبارِ چوب حراج زدن به قلمرو حاکمیتی ایران توسط شاهان قاجار، مدیر کل گمرکات ایران نیز شخصی بلژیکی بود و احتمالاً بسیاری از کارمندانش نیز خارجی بودند. هر چند اقتدار حکومت مرکزی متزلزل بود اما همان اقدامات نیمبند آنان نیز به اقتصاد «بندرلنگه» ضربه میزد و موجب تشدید مهاجرت بازرگانان ایرانی به سوی عربی خلیج فارس بویژه دوبی میشد.
موج گسترده مهاجرت در دهه ۱۹۳۰ و در واکنش به سیاستهای رضا شاه پهلوی در زمینۀ تمرکزگرایی، خدمت سربازی اجباری، اصلاحات مدنی و مهمتر از همه کشف حجاب اجباری زنان اتفاق افتاد. گویا رضاشاه به همان اندازه از بازرگانان سنی «بندرلنگه» بیزار بود که از روحانیون شیعه نفرت داشت، اما گروه نخست تا آن حد از سیاستهای او ناراحت بودند که مشاغل خود را تعطیل کرده و ایران را ترک کردند و به آن سوی خلیج فارس مهاجرت کردند. بویژه به دوبی که استقبال مناسبی از آنان شد.
” انتقال فنآوری “
نماد حضور ایرانیان در دوبی، ورود فنآوری برجهای هواست که در فارسی آن را «بادگیر» و در عربی برجیل(Barjil) میگویند. بادگیر یک سیستم کهن تهویه هواست که زندگی را در آب و هوای گرم و خشک فلات ایران ممکن میسازد. بسیاری از شهرهای فلات ایران برخوردار از این برجها هستند. «یزد» واقع در حاشیۀ کویر بزرگ مرکزی ایران، بطور خاص، به این فنآوری مشهور است. «بستک» شهر زادگاهیِ مهاجرانِ حاضر در دوبی، هوایی گرم و خشک دارد. بنابراین برج های هوا برای آن منطقه، کارا است.
آن هنگام که بستکیها به «لنگه» مهاجرت کردند این فنآوری را به آنجا انتقال دادند. پس از آن و هنگامی که به دوبی نقل مکان نمودند نیز این فنآوری را به همراه داشتند. آنان خانههایی از سنگهای دریایی و مرجانی به انضمام این ویژگی بارز ساختند و به یاد منطقۀ بومی خود در ایران، نام این منطقه در دوبی را «بستکیه» نامیدند.
تنها یک مشکل وجود داشت: برج های باد، یک وسیلۀ فوقالعاده در یزد کاشان و بستک (و از جنبه نظری اما با شکلی متفاوت در ایالت آریزونای آمریکا) محسوب میشوند. بادهای گرم و خشک تهویۀ سریع و آسان را ممکن میسازد که موجب خنکی هوای سازه میشود. در سواحل دو سوی خلیح فارس که به رطوبت بالا در ماههای تابستان شهره است، بادگیر در عمل کارایی آنچنانی ندارد و جایگاهی تزئینی مییابد.
بستکیها جدای از زبان و بادگیر، غذایی به نام مهیاوه(mahiyawa) نیز با خود به دوبی آوردند. سسی تند، ساخته شده از ماهی تخمیر شده و ادویه. دوستان خودمونی ما در دوبی اصرار داشتند که این سس با نان تازۀ بستکی غذای خوشمزهای است و بطریهایی از آن را برایمان میفرستادند. البته طعم آن به مذاق آدمها بستگی دارد.
نگارنده : جان لیمبرت
محقق و مترجم: مجید حجتی
منبع :آفتاب لارستان