امسال شهرم اوز ، بهار را می بیند ؟
دفتر خاطرات را ورق می زنم و بهار با کرنا را می خوانم .
هر روز صبح های بهاری قرنطینه، پنجره ها را که باز می کنم، التهاب بهار در رنگ برگهای درختان باغچه و گلها می بینم، انگار بهار امسال به همراه ویروس مریض شده است.
از پنجره ، نگاهم که به باغچه و گلهای کاغذی و صدای پرندگان می افتد، به یاد سالهای ۵۵ و ۵۶ یا بهار نوجوانی مى افتم که در شهرمان اوز از سفره هفت سین خبری نبود.
با بوى نونکه درخت کنر و شکفتن گل نرگس و گل باقلا در باغچه کوچک منزل پدری به پیشواز بهار می رفتیم، همچنین مادر با ذوق و شوق با بذر یا دانه گندم و عدس با کوزه سبزه درست می کرد و سوال مادر از گنجشکانی که از لابلای شاخه های درخت کنر آواز مى خواندند و می رقصیدند : آیا نامه بابا و برادران از دبی امروز و فردا می آید یا نه؟
آواز گنجشکان خبر خوشحال کننده برای مادر بود و با رقص و هلهله بهار را برای ما به ارمغان می آوردند.
اکثر اوقات مادر در حال پاک کردن سبزی های کوهی خارزه وترشه و یا تمیز کردن خهر و دال که همیشه در آب گذاشته بود می دیدم.
خاطرات دیگری از این فصل که نمی توانم فراموش کنم این است که به همراه همسایگان یک مینى بوس می گرفتیم و دسته جمعی مثل دوستان صمیمی به گردشگاه های اوز همانند چدرو و برزگو و امامزاده ها حاجی میرلیاس و معلم کثیر و …می رفتیم و با سرود و صلوات و تماشای مسیر که پر از سبزه و گل بود و بوی گلها در فضا پیچیده بود و پروانه های رنگارنگ و زنبور عسل که در حال فعالیت بودند مى رفتیم تا به مقصد می رسیدیم۰
حسابی از دشت و دمن استفاده می کردیم و گلها را در هنگام بازگشت به منزل مى کندیم و دستهایمان پر از گلهای شب بو و گل سرخ و هر از گاهی همیشه بهار بود. لیوان راپر از آب می کردیم و گلها را در آن جا می دادیم و روی تلویزون می گذاشتیم. این گل ها اتاق سه دری را خوشبو می کرد و ما کودکانه با بوی خوش گلها و صدای نم نم باران می خوابیدیم. صبح با صدای تند باران که از ناودان می آمد بیدار و خبردار می شدیم. اما اما این روزها از آن گردش ها خبری نیست.
خدایا چشمان مان به رحمت توست تا دوباره این خاطرات زنده شوند و شور و نشاط به زندگى همه بندگانت باز گردد.
الهى آمین
درخت کنر( conar) ، درخت سدر
نونکه ( nounakeh )، میوه نرسیده درخت کنار
نگارنده : خالده اسماعیلى ( شاعر )
بارگذاری مطلب : عرفان براهیمی ( معاون فنی پایگاه خبری موزه اوز )