رمضون بچگى
در وصف ماه مبارک رمضان ، توصیفات فراوانی در عرصه ادبیات بیان شده است . یکی از این توصیفات، خاطرات شیرین کودکانه است که برای خوانندگان جاذبه فراونی دارد .
حال اگر این توصیفات با گویش محلی همراه باشد لذت دوچندان دارد.
خالده اسماعیلی شاعر اوزی مقیم دوبی این دو جاذبه را در هم آمیخته و شعر زیبای رمضون بچگی را سروده است .
با تشکر از ایشان .
اول صبح اراستدم، از خو
کوزیا پر ما که، از هو
جاره کردیه زر کنر، تى تو
مشغول هادم با ننه، تا شو
««««««
اول صحب اداستود، زنه امساده
نکل شاکه، از پشه و رشتبه ى خونه
تگ گاش موهاد، ورزش باستانى
همش مویاده، دونه و دونه
«««««««
صداى با ساعت شش، اگر هد اوز
ارو هوخون بچم قران و نماز
که چدام اله میجت، از دروازه
نه چون اله، ارستت ساعت دوازده
««««««««
اچت تک گرمادو، و آب و تاب
چش توکرداى، فیس بوک و لپ تاپ
از یک طرف کتابیا اتناهره
صداى تنگ تنگ واتس آپ
«««««««««
مندا که تیه واگزرنش رمضو و دعا
ختم کردیه قران اسى ننه و با
اله دگه کرسختى بوده
ذکر و مناجات باخدا
««««««««
افطارى ارما او دو، او ماست خشه
ترک او فرنى او پشه
تلیت گوشت و تربه
از سفره ى بچگى مو تى چشه
««««««««
یک وقت مون لى دست انه، مابو اسى امساده
بعد جمع وجور ماکه ظرفیا
اچدم نماز تراویح همه
««««««««
خاده دوتیاى امسادیا
خاده ننه و خاده با
میجت شیخ اچدم
اسى عبادت خدا
«««««
لی بون بلندیا ا همه پله، برا
تى تاو تاوستو
تى سرما، شلک وشلک
برونیا
مجمعه و سفره از گرمادو
تا تک جا
««««««
اورستى بچم اروستى، ننه شگت
بورى وقته بیدار باش
اشگت
وله اله بیدارت
لازم شو بیدارى نهت
«««««««
سحرى تک مجمعه ى گرد و گپ هاد
گوشتیا وسط برنج اکف نده هاد
برنج و رشتبا ترشن گازرک و بادنجون
مو نادانست قند چیه ، فشار چه هاد
«««««««««
گذشته تک باغچه و باغ
که هد میگاى سوار زر چراغ
تولکه و سبته امن و امنیت
مردم همه خوب و خوش نیت
«««««««««
تک کوچیا، لى بونیا
پشین گرم، تک خونیا
سایه شبست، سایه شبست
یادش بخیر ننه و بایا
برگردان شعر به صورت تحت اللفظی به فارسی :
اول صبح پا می شدیم از خواب
کوزه ها را پر می کردیم از آب
جارو زدن زیر درخت کنار در زیر آفتاب
مشغول بودیم با مادر تا شب
««««««««
اول صبح نشسته بود زن همسایه
نقل می کردند از ژله و آش خانه
در گوشمان صدای ورزش باستانی
همه اش یادم است ، دانه به دانه
««««««««
صدای پدر ساعت شش اگر بود اوز
پاشو بخوان بچه ام قرآن و نماز
می روم مسجد از دروازه
نه مثل حالا ، که پا می شوند ساعت دوازده
««««««
می روند آشپز خانه با آب و تاب
نگاهت می کنند فیسبوک و لپ تاپ
از یک طرف کتابها نمی گذارند
صدای تنگ تنگ واتس آپ
«««««
طوری که می خوای بگذرانی رمضان با دعا
ختم کردن قرآن برای مادر و بابا
حالا دیگر کار سختی شده
ذکر و مناجات با خدا
«««««««««
افطاری خرما و دوغ و ماست خوب استذ
نشاسته و فرنی و ژله
تلیت و گوشت و تربچه
از سفره بچگی در چشمان ماست
««««««
یک وقت رو دست می گذاشتیم، می بردیم برای همسایه
بعد ظرف ها را جمع و جور می کردیم
آنگاه همه می رفتیم نماز تراویح
«««««««
با دختران همسایه
با مادر و بابا
مسجد شیخ می رفتیم
برای عبادت خدا
«««««««
پشت بام بلندی ، این همه پله به بالا
در گرمای تابستان
در سرما و شلک و شلوک باران
سینی و سفره از آشپزخانه تا درون اتاق
««««««
پاشید بچه ام پاشید، مادر می گفت خیلی وقت است که بیدار باش گفته
ولی الان بیدارند
نیازی به بیداری ندارند
««««««««««
سحری توی سینی گرد و بزرگ بود
گوشتها وسط برنج یخنی بود
برنج و رشته، ترشی هویج و بادمجان
نمی دانستیم بیماری قند چیست و فشار خون چیست
««««««««
ایام گذشته در باغچه و باغ
میگوی سوار زیر چراغ بود
سبد و طروف در امن و امنیت بود
مردم همه خوب و خوش نیت بودند
«««««««
تو کوچه ها و پشت بامها
ظهر گرم ، توی خانه ها
سایه می بست، سایه می بست
یادش بخیر مادر و باباها
شاعر : خالده اسماعیلى از دوبى
خدا عمرتان دهد دست بردارید از این قبیل مطالب تکراری. شهرما خیلی کمبود ومشکلات دارد دیگه از دست کپک وبنگ هو وبیدارش باش وسحری خوردن و……خسته شدیم از حال و روز واقتصاد وعمران وابادی. برای نسل جدید اوز بنویسید تا این همه مهاجرت جوانان صورت نگیرد