سعید محمودیان
قطعه شعری در مورد دو خانم پزشک اوزی که در مکه و مدینه با هم همسفر بودند، سروده ام و تقدیم خوانندگان گرامی می نمایم.
گوید دلبند اوزی، حکایتی بس شیرین
کس نگوید داستان دگری، بهتر ازین
گفت لطیفه به مریم ، طبیب زائران بودم
در حرمین شریفین، یک مشاور زنان بودم
آشفتهبانویی دیدم، شبی در اضطراب
نگران و بیقرار، زیاده از حد بیتاب
سرخورده و وارفته، آزرده و واخورده
رنگباخته و افسرده، همچون گلی پژمرده
بیماری وی معلوم، علت بود نامعلوم
باپرس و سوال، شد سببها معلوم
پرسیدمش همسر و همبستر تو با مهر است؟
یا شب و روز به ایراد و جفا، در قهر است؟
گفت سیوپنج سال بهمیم، همچو دو دوست
بودهایم با هم، بهمانند دو مغز در یک پوست
گفتمش پسچه پریشانی و ناآرام؟
گر برای یار هستی دلبری دلارام؟
شد پریشانتر و دلگیر، زپرسشهای من
گفت بشنو شرحهشرحه، شرح بیم و خوف من
مأیوسم و سِتَروَن، ترسم که یار کند رها مرا
گرچه داند جدایی عملی است ابغضالاشیاء
فکر این و ختم وصلت، بیقرارم کرده است
بیم دوری ز او، همچو نایی نالانم کرده است
دادش شفا زَنِکس و به وعده یار شد راحت
که باشد کنار او دائم چو یار غار حضرت مِحمَت
لطیفه و مریم: اشاره است به دو پزشک اوزی مقیم امارات و آمریکا
ابغض الاشیا: اشاره است به گفته پیامبر اکرم(ص) ” ابغض الحلال الی الله الطلاق”
ختم وصلت: اشاره است به اشعار عبدالرحمن جامی که:
محنت قرب زبُعد افزون است
جگر از هیبت قربم خون است
زَنِکس XANAX : داروئی مؤثر برای رفع نگرانی
محمت: اشاره است به ابوبکر صدیق و نام پیامبر اسلام به گویش ترکی عامیانه
سعید محمودیان، پزشک اوزی مقیم آمریکا