سعید محمودیان
میآمدم از شیراز، مقصدم اوز بود
سال نو و نوروز، ایام بهاران بود
راه بود ناهموار چون چین و خم زلفی
گاه گذر از دشتی، گاه از بر و بیابان بود
نخلهای هیرم و جویم بودند همه زیبا
در دامن کوهها، همهجا سنبل و ریحان بود
دیدنی بود لقاح نخلان در دوُمن(۱) و مِربِت
هُباردادن(۲) آن ایام، کسبوکارِ بذریاران بود
رسیدیم به اوز، اول روزِ هزار و سیصد و چل
سالی که نوروز و عید فطر با هم، همزمان بود
گذشت دهروزی از عمر در خوشحالی و گردش
بهدستافشانی و پایکوبی، عروسی نزدیکان(۳) بود
در بازگشت به شیراز، تظاهرات افزون بود
دانشگاه و بازار تعطیل، اعتراض خلق ایران بود
ناصرخان قشقایی ضدشاه در مجلس شورا
در مخالفت با شاه(۴) افتاده در زندان بود
مبارزه خواهرزادهاش، بهمنخان(۵)
قوت قلبی برای ما، جبهه ملی ایرانیان بود
مسافرت از جهرم به شیراز نبود میسر در شب
جاده جهرم پل فسا در کنترل بهمنخان بود
بهدستور ژاندارم گذراندیم شبی در جهرم
با تانک و جیپ، سفرها در پناه سربازان بود
امان داد رئیس دولت، عَلَم به بهمنخان
شد تسلیم بهدیدن امضا او که در قرآن بود
بهزیر پا گذاشت قول و قرار خود عَلَم
هفده آبان چهل و چهار روز تیرباران بود
بدان ای دلبند اوزی که شهادت بهمنخان
شروع پیروزی ما، نهضت آزادیخواهان بود
زیرنویس:
۱- نخلستانهای اوزیها؛ ملا عبدالله یزدانی، شیخامین جراح خودساخته که با مهارت، پسران را ختنه میکرد، صفیه آزینل دختر خواجهزینالعابدین کلانتر، رجایی آموزگار اوز، … ملاابراهیم غفوری و… ؛ نخلستان مِربِت تماماً متعلق به دایی مادرم ملاعبدالله بود که در تابستان ۱۳۲۸ هجری شمسی خانه بزرگی میساخت و مرا با خود از دُومن به آنجا میبرد و گوشت و غذا و اجرت به کارگرها میداد. روزی دو تومان که با غذا میشد نیم دلار آن زمان. هنوز تلمبه نبود، آب از چاه پر آب که چهار تا شش جُم ظرفیت داشت با دول که چهل لیتر آب گنجایش با گاو گالهرو به بالا کشیده میشد و در برکهبندی به قطر ۶ تا ۸ متر و عمق یک متر ذخیره میشد، آب چاه برای درختکاری، سبزیجات و حیوانات مناسب بود.
۲- هباردادن: گذاشتن شاخههای گل نر در وسط گلهای ماده بعد از ترکیدن غلاف گل که تاره نام دارد.
رسم بود که در روز هباردادن نخلهای منازل، بچههای ۱۲-۷ ساله را از منزل بیرون میکردند چون ابن خلکان روایتکرده است که حجب و شرم پیامبر از شنیدن کلمه لقاح (هباردادن) نشان میدهد، گویا پیامبر خرک و دمباز دوست میداشت و وقتی به دیدن دوستی که نخلستانی داشت میرفت از خرک و رطب پذیرایی میشد. یک روز بهار، پیامبر به دیدن دوستش رفت و دید بذریاران به درختی که ثمر ندارد بالا میروند، پرسید چرا و شنید که آنها نخلها را لقاح میدهند پیامبر به شرم افتاد و گفت بگو این کار نکنند. سه ماهی بعد پیامبر به دیدن دوستش رفت و از رطب نیاوردن جویا شد، با توضیح دوست، پیامبر گفت “شما از امور دنیوی خود، اطلاع بیشتری دارید.”.«اَنتُم اَعلَمُ بِه اُمورِ دُنیاکُم»
۳- اشاره است به عروسی محمدمحمودی با حوربان بازرگان و ایرج سیفایی با خدیجه سوداگر.
۴- اصلاحات محمدرضا شاه که در زمان نخستوزیری امینی و عَلَم و وزیر کشاورزی ارسنجانی در ۱۳۴۰ و دیماه ۱۳۴۱ تصویب شد و شاه آن را اجرا کرد.
۵ – بهمنخان قشقایی فرزند سهرابخان و فاطمه صولتالدوله متولد ۱۳۲۲ شیراز برای تحصیل به انگلیس رفت ولی تحصیلات تمام نکرد و بازگشت. با اینکه دائیهایش عضو جبهه ملی بودند به حزب توده که معتقد به حرکت مسلحانه بودند پیوست و بر علیه دولت مرکزی طغیان کرد. در فروردین ۱۳۴۳ به پاسگاه ژاندارمری دهرم فیروزآباد حمله نمود و جادههای جهرم به شیراز و حوالی خنج بهکنترل در آورد. بعد از سالی زدوخورد چون هیچ کمکی از حزب توده ندید و افراد ایل کم و بیش دست از خدمت کشیدند و مادر و خواهرش به زندان ساواک افتاده بودند با سوگند امان اسدالله علم که در قرآن امضا کرده بود، خود را تسلیم کرد. علم قول و قرار خود زیر پا گذاشت. در ۱۷ آبانماه ۱۳۴۴ بهمنخان به جرم قیام تیرباران شد.
خیلی ممنون از مطالب بسیار ارزشمندترین و قلم شیوا و دلنشینتان