فاطمه رضایی
اوز در سالهای خیلی دور، آن سالهایی که میدان «لرد دَره » رونق اقتصادی شهرم بود، در مغازه کوزه گری، کوزه هایی در ابعاد مختلف ساخته می شد،که به کوچکترین آنها «کوزکای براتی» گفته می شد، که وجه تسمیه این نام به خاطر کاربرد و استفاده آن درماه “برات”بود که به همین نام هم ماندگار شد.
مراسمی به بلندای تاریخ این مرز و بوم
بنا بر اعتقادات مردم اوز، از اول تا نیمه شعبان را بَرات می نامند. آنها معتقد بودند که سرنوشت هر فرد در شب بَرات، نوشته می شود و یا اسامی افرادی که در طول سال قرار است از دنیا بروند به دست فرشته مرگ سپرده می شود. این اعتقادات در حد یک باور عامیانه قدیمی می باشد که جنبه دینی یا مذهبی نداشته و روایت یا احادیث محکمی در این زمینه وجود ندارد. بر همین مبنا خیر و خیرات فراوانی از اول این ماه تا نیمه شعبان، هم برای خود و هم برای آرامش خفتگان در خاک انجام می دادند.
اما خیرات در اوز و سایر مناطق جنوب، جدای از این باورها، فلسفه دیگری نیز دارد، اینکه هم برای خود و هم برای خفتگان در خاک حرمت قائل شده و طبق احادیث و اعتقادات مذهبی خود در دادن خیرات و صدقات، همیشه گوی سبقت را در این کار از همدیگر ربوده اند. معمولاً در شب بَرات، انواع و اقسام خوراکی ها شامل نان های محلی، گپک و حلوا و.. به خانه اقوام، همسایگان، مستمندان و قسمتی هم به مساجد شهر برده تا بین نماز گزاران تقسیم گردد . آنان معتقد هستند، درگذشتگان چشم انتظار خیراتی از دنیای زندگان هستند تا برای آنها فرستاده شود.
کوزَکای بَراتی مختص کودکان خفته در خاک بود. یعنی خانواده هایی که کودکان آنها در زمان فوت فقط از شیر مادر و شربت تغذیه می شده اند، شربت را مختص به خیرات نوزادان می دانستند، که آن هم در غروب روز چهاردهم شعبان، مادر خانواده شربت طارونه یا گلاب را آماده کرده و در کوزَکای براتی که از قبل شسته شده بود، ریخته و به کودکان همسایه و یا بچه هایی که در حال عبور از کوچه بودند می دادند، تا ذهن به غم نشسته مادر با خیراتی از جنس شربتی خنک، دل فرزند خفته در خاکش را با مهر مادری پیوند دهد و فرزند نیز، سهمی از دنیای زندگان داشته باشد.
کودکان خوشحال از دریافت کوزکای پر از شربت براتی، فارغ از چشمان به اشک نشسته مادر داغدار، آن را با لذت بر لب گذاشته و شیرینی و خنکی شربت را با جان و دل مزه مزه کرده و به سینه می کشیدند و با دعای خیر مادر داغدیده که برای آنها عمری طولانی و باعزت از خداوند می خواست، شادی کنان از آنجا دور می شدند.
طبق اعتقادات مردم خوب شهرم که انسان تا وقتی زنده است باید با دست خود خیرات و توشه سفر آخرت خود را آماده کند، کار خود را با مثالی این چنینی که خیرات بعد از مرگ همچون چراغ پشت سر می ماند که زیاد نوری به جلوی پای انسان نمی تاباند، دیگران را تشویق به دادن صدقات و خیرات کرده و برای ادای این فریضه دینی، گوی سبقت را از هم ربوده و هوای دل نیازمندان و مستمندان شهر را همچنان داشته و خواهند داشت.
اما کوزکای براتی برای نوزادان خفته در خاک، هنوز هم در دستان کودکان شاد امروز در ماه برات و شیرینی شربتی خنک و گوارای آن روزهای کودکی را برایم تداعی می کند، که با خوشحالی کوزکای براتی را تا ماه ها در نزد خود نگه داشته و همچون جان شیرین از آن مراقبت می کردیم. گه گاهی نیز با شربت های دست مادر پر شده و باز مزه کنان خنکای دلهای کودکی مان می شد که لذت شیرینی آن را برایمان ماندگار می کرد. در آن روزها، فارغ از قلب های به غم نشسته مادرانی بودیم که بعدها مفهوم دعای خیر « پیر ببش بَچم» را درک کردیم. او چه دعای زیبایی داشت برای ما بچه ها، دعایی از ته دل دردمند خود، دعایی به بلندای عمرمان و من اکنون، همان دعای دیروز را برای بچه های امروز، از خداوند طلب می کنم. دعای رسیدن به پیری همراه با سلامتی و عاقبت به خیری برای تمام فرزندان شهرم و سرزمینم و می گویمشان الهی که « به کمال پیری برسید، بچیای خَشوم».
با تشکر که یاد گذشته را در دلمان زنده کردید ولی بهتر بود کاملتر توضیح میدادین که به ازای هر بچه ی فوت شده فکر کنم دو تا کوزکی میدادن .
در هر حال خوبه که سنتهای قدیم رو نسل امروز بدونن و حتی اگه بشه که فراموش نشه اون صفا و مودتهای بی ریا. با سپاس