شبنم قاسمی فرد
سوال مشترکی که وقتی از خانه خدا برمی گردی، همه ازتو می پرسند. احساسی که توصیفش را جز برای خودت نمی توانی بیان کنی. جایی که روح و جسمت در آرامش است، انگار فقط همان نقطه از زمین که هستی برایت، از تمام دنیا کافیست. روبروی خانه خدا نشسته ای و قلبت به همان نقطه از زمین متصل شده و آرامش حقیقی را درمی یابی.
از روزی که تصمیم به زیارت خانه خدا می گیری وسایلِ مورد نیازت را آماده می کنی. لباسِ بلند برای آقایان، برای خانم ها عباهای جلو بسته با مقنعه های مخصوص و بلند. کفش راحت و جوراب های مناسب برای راه رفتن های طولانی. کوله پشتی برای وسایل کوچک مثل قرآن، سجاده، تسبیح، پول و غیره.
در هواپیما، در نقطه ای که باید احرام بسته شود، اعلام می شود که به نقطه میقات رسیده اید و مسافرانِ حرم، لبیک گویان با نیت عمره، مسیر را ادامه می دهند. به سرزمین مکه وارد می شوی و پس از گذاشتن وسایل در هتل ، همچنان لبیک گویان به سمت مسجد الحرام می روی. تپش قلبت بالا می رود، قدم هایت را سریع تر برمی داری تا زودتر به حرم برسی.
لحظه ای که در آنجا پا می گذاری، وارد دنیای دیگری می شوی. زمین و آسمانش نورانی است، هیچ چیز دیگری را نمی بینی مگر خانه خدا، دوست داری لحظات بایستند و تو وقت بیشتری را در آنجا بگذرانی، همه در حالِ عبادت هستند. به صحن می روی و طوافت را شروع می کنی. هفت دور باید دور خانه خدا طواف کنی، قدم زنان، زبان و قلبت دعاگویان، و دستانت گاهی به سمت آسمان، هفت دور را به پایان می رسانی، و بعد از آن، دو رکعت نماز می خوانی. به سمت آب زمزم که درهمه سمت گذاشته می روی و می نوشی و بعد به سمت صفا و مروه برای سعی می روی. دعاهای مختص هر قسمت از این مناسک را می خوانی و باز هم هفت بار صفا و مروه را قدم زنان انجام می دهی. در آخر، مقدار کمی، به اندازه یک بند انگشت، موهایت را می چینی و اینگونه عمره ات را به پایان می رسانی.
اما تو حسِ قشنگی را درونت احساس می کنی. سبک شده ای، خیالت راحت شده و امید به درگاه پروردگارت داری و می دانی دست خالی رهایت نمی کند، قلبت آرام گرفته و احساس نزدیکی بیشتری به پروردگارت می کنی. تکه ای از قلبت برای همیشه آنجا به جا می ماند و بعد از این دیدار، تسلیم پرودگارت می شوی.
از خداوند تجربه این حس زیبا و غریب را برای همه خواستارم.