شنبه ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
 |  3/ دسامبر/ 2023 - 11:02
  |   نظرات: بدون نظر
716 views

اشاراتی به طایفه‌های اوز

 

 

 

 

 

سعید محمودیان 
مدیر مکرم موزه مردم‌شناسی شهرستان اوز، در مقاله‌ یادها و خاطره‌ها، ماجرای سفرم به لیبی و دیدن دشتی در بین تپه‌های مشرف به دریای مدیترانه پر از گل‌های شبمبه، شرح دادم و اشاراتی به زندگی خصوصی و روابط چند خانواده‌ی سرشناس اوزی، نظیر سیفایی‌ها و سعیدخان‌ها نمودم. اینک از طایفه‌های دیگر مخصوصاً از زنان آن‌ قوم مطالب جالبی می‌نویسم، چون برای نسل کنونی اوز که اکثر آن‌ها دیگر در اوز نیستند، بسیار خواندنی خواهد بود، بخصوص اگر نوشته با نکته‌سنجی و‌ توجیه و تفسیر همراه باشد.

در مقدمه از عارف قرن نهم میلادی، معروف به ذوالنون مصری، داستانی سوزناک بیان می‌کنم که عشق و غم با هم پیوند می‌دهد. برداشت غم‌افزا از عشق در فرهنگ ما چنان ریشه گرفته است که حتی در ساده‌ترین سروده‌های روستایی اجداد ما، انعکاس یافته است، چنانچه شاعر لارستانی اهل فِداغ، ملا‌باقر حدود سال ۱۰۲۰ هجری‌ قمری، یعنی چهارصد سال قبل به‌ آن اشاره کرده است:
من از دست فلک تا کی زنم داد

خود از روز ازل، کج بختم افتاد

مرا بردند مکتب‌خانه‌ عشق

معلم آمد و درسِ غمم داد

فِداغ بخشی است از لارستان قدیم که سکنه‌ی آن غالباً از طایفه‌ی قریش هستند(۱)، سرسلسله‌ی طایفه‌ی مهاجر قریشی، ارژنگ‌نامی رومی‌تبار بود که به‌ مدینه آمده، مسلمان شد و در خدمت امیرالمومنین‌ علی‌ابن ابی‌طالب، به‌کار خبرنگاری جنگی می‌پردازد و به توصیه‌ی علی، اسم محمد قبول می‌کند، در جنگ‌ خدمات مهمی انجام می‌دهد. فرزندانش نسل‌ بعد از نسل، جزء قوم و تبارِ آلِ علی می‌شوند. قرن‌ها بعد، عده‌ای از آن‌ها به پیشوایی ملاعثمان در قریه‌ی فِداغ مسکن می‌گزینند. در اوایل قرن نوزدهم، دو اخلاف ملا‌عثمان به اسامی ملا‌حسین و ملا‌خضر به‌ اوز می‌آیند و دو فامیل بزرگِ ملا‌حسینی و آخوندها به‌وجود می‌آورند. سال‌ها بعد که اسمِ فامیل مرسوم گردید، ملاحسینی‌ها و آخوندها، اسمِ حسین‌نیا و خضری برای خود انتخاب کردند.( ۲ ) 

ملاحسین با ازدواج با صفیه، دخترِ فاطمه سِدهی که بعد از فوت شوهر، کدخدای سِده می‌شود، پدر ۱۲ پسر و یک دختر به‌ اسم خدیجه می‌شود. فاطمه سِدهی فرزند ذکور نداشت، دختر بزرگش رقیه به عقد ایل‌خان قشقایی در آمد و مادر صولت‌الدوله (۱۹۳۳-۱۸۸۲) و مادربزرگ ناصرخان و ملک‌منصورخان که خاله‌زادگانِ ملاعبدالله یزدانی شدند( ۳ ). دو‌ دخترِ فاطمه سِدهی، یکی همسر کدخدای بغرد( بیغرد ) می‌شود و دیگری همسر‌ کدخدای بیدشیر ( بیدشهر ) که شجاعت و دلیری هردو زبانزد خاص‌ و عام بود. من در بچگی چندبار ملک‌منصورخان در منزل دایی ‌یوسف دیدم که تخته‌نرد بازی می‌کردند، اسب‌سواری و نشانه‌زنی وی در دشتِ تُمبِ فیروزه که زمینِ فوتبال ما بود و محل “اُ سِرِ هو بُردَه‌ی دوما” که چابکی و مهارت وی، بسیار برتر از آرتیست‌های فیلم‌ها بود.

خدیجه ملاحسین با ازدواج با ملا ‌شمس‌الدین ملامحمد آخوند، مادر ملاعبدالله یزدانی، خیّر خوش‌نام اوز و خیرالنساء شدند. خیرالنساء با ازدواج با محمدامین محمدشاه، مادرِ فاطمه، صفیه، محمدشاه و یوسف فرزین شدند. صفیه مادر من بود و نسلِ چهل و سوم حضرت سکینه، دختر سیدالشهدا. یکی از پسران ملاحسین، ملامحمدعلی، پدر ملامحمد بود.
ملامحمد با ازدواج با دختر ملا عبدالرحمن مصباح‌دیوان به‌ اسم فاطمه، مادر محمدعلی حسین‌نیا و خیرالنساء ملامحمد شدند که با ازدواج با محمدرفیع بازرگان، مادر امین، حوربان، محمدشریف و هما شدند. محمدعلی حسین‌نیا با ازدواج با خواهرم امهانی ملا‌حسین ملامحمدعلی ملاحسین، پدر سه دختر، فاطمه‌خانم، ژیلا و سهیلا شدند. مدت‌ها در اداره‌ی دارایی لار و شیراز خدمت کردند، با وجود این‌که خواهرزاده‌ی دکترمصباح‌زاده و حسن مصباح، فرماندار لار بود، هیچ‌وقت به‌دنبال مال‌ومقام نبود، پاک به‌ دنیا آمد، پاک زیست و پاک از این‌دنیا رفت.

فرزند دیگر ملاحسین، ملامحمود بود که جدّ مادری نیای دکتر عبدالرحمن ‌العوضی، وزیر بهداری کویت‌ و دکتر بدری‌العوضی، اولین زن دنیا در مقام ریاست دانشکده‌ی حقوق کویت.

ملا احمدابن ملاحسین، جدّ توکلی لارستانی سرمایه‌دار آبادان و جدّ عبدالعزیزحسین، وزیر کشور کویت و ملاحاج‌هاشم، جدّ مادری محمودی‌ها و و محمد نامور فرزندان دیگر ملاحسین بودند.

یکی دیگر از فرزندان ملاحسین، ملاعبدالرحیم‌ بود که به آفریقای جنوبی رفت و در کیپ‌تاون به تجارت و ارشاد مردم پرداخت و در بین فامیل ما به ملاعبدالرحیم کیپ‌تاونی شهرت یافته بود. اخلاف دیگر ملاحسین، شافعی‌ها، کمالی‌ها، زمانی‌ها و سوداگرها هستند. حسن کمالی در کلاس ششم مدرسه‌ی ابن سینای شیراز، هم‌کلاس من بود، بعدها با دختر خان قشقایی ازدواج کرد، طبعی بسیار حساس داشت و همان است که در شعرِ “حاجیان ناخوش” به او اشاره کرده‌ام و همسرش، پیامبر را محمت می‌نامید.
ملاحسینی‌ها همگی باسواد و اهل تجارت بودند، هنر و ادب مخصوصاً موسیقی از جدّه‌شان، حضرت سکینه دختر سیدالشهدا به ارث برده‌اند. با مراجعه به کتاب الاغانی تالیف ابوالفرج اصفهانی می‌فهمیم که حضرت سکینه، مشوق و حامی هنرمندان بودند و منزلش، محفلی بود برای گردهمایی شعرا، ادیبان و موسیقی‌دانان. حضرت خوب‌رو و رفتاری بسیار نیکو داشت. فامیل خود بسیار دوست می‌داشت، از جمله زیبایی آرایش موهای دخترش که به “طره سکینه” شهرت یافته بود و حتی بین مردان مد روز شده بود تا جایی‌که عمرابن عبدالعزیز خلیفه‌ی خوش‌نام و پاک‌سیرت امویه آن‌را برای مردان ممنوع نمود(۴). افراد این طایفه مخصوصاً زنان، اخلاق و زیبایی چهره‌ی دخت سیدالشهدا به‌ ارث برده‌اند، اکثراً سفیدچهره و خوش‌قامتند. شاعره‌ معروف، صُنعت دختر کدخدای فِداغ، حسین رضایی خواننده‌ی تیزر اپرای تهران زمان محمدرضاشاه، هوشنگ‌ فرزین نقاش و خواننده، محمد نامور خواننده‌ی فلکلوریک دبی، فائزه فرزین نقاش، سهیلا حسین‌نیا خط‌نویس زیبای نستعلیق، کیوان فرزین استاد موسیقی و صفیه دختر این نگارنده، ویولن اول نواز ارکستر سمفونیک دانشگاه داکوتای جنوبی و دانشگاه نبراسکا بهره‌برداران فهم و ذکاوت حضرت سکینه دخت سیدالشهدا هستند.

در خاتمه در رابطه با اشعاری مترادف با داستان ذوالنون مصری از زبان جامی که مدیر دانش‌پرور موزه مردم‌شناسی شهرستان اوز در سایت قرار دادند، تذکر می‌دهم تا پیشرفت علم پزشکی استنباط نمایم. ذوالنون در خانه‌ی خدا جوانی دید گریان و پریشان، مبتلا به‌ درد عشق و چون دلش به‌حال وی سوخت از خدا خواست او را به معشوق و محبوب خود برساند. جوان با شنیدن دعای ذوالنون گفت؛ از معشوق جدا نیست، گفت در خانه‌ی اویم همه‌ی عمر

خاک کاشانه‌ی اویم همه‌ی عمر
ذوالنون پرسید در عین وصل این زاری و بی‌قراری برای چیست؟ عاشق دل‌باخته به ذوالنون بهت‌زده جواب داد:

 رو رو، که عجب بی‌خبری

به‌کزین گونه سخن، درگذری
محنت قرب، زبعد افزون است

جگر از هیبت قربم، خون است
هست در قرب، همه بیم زوال

نیست در بُعد، جز امید وصال
آتش بیم، دل و جان سوزد

شمع امید، روان افروزد
دو دکتر اوزی مکه و مدینه رفته همان شناخت حق تعالی داشتند که ذوالنون داشت ولی برحسب تغییر زمان و ترقی فکر بشر و این‌که طبیب بودند می‌دانستند که بیماران تنها با دعا بهبود نخواهند یافت. تجویز دارو و سیکوتراپی است که بیمار روانی را بهبودی می‌دهد و عمل جراحی است که آپاندیسیت را درمان می‌کند. تحت تاثیر همین راه و روش یک طبیب امروزی که جامی توصیفش کرده است نیز می‌تواند بیمار خود را معجزه‌آسا شفا دهد. (۵)
از خدا جوییم توفیق ادب

 

۱- فرهنگ فارسی دکترمحمد معین، جلد ششم صفحه ۱۳۱۴
۲و ۳ – کیهان، از هیچ تا کهکشان خاطرات سناتور دکتر مصطفی مصباح‌زاده، تالیف منصوره پیرنیا، انتشارات مهر ایران، ۲۰۰۹، صفحات ۲۳-۲۰
۴- تاریخ عرب تالیف فیلیپ‌ خوری‌ هیتی
۵ – عمل جراحی در کنار آتش تنور، دکتر جهان‌شاه صالح، سال‌نامه دنیا ۱۳۵۲، ص ۷۵- ۳۷۴ با ترجمه انگلیسی در توصیف دکتر از این نگارنده است.

 

نگارنده: پزشک اوزی مقیم آمریکا 

 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • خیلی هم خوب که تشریف آوردند و این موزه مردمی را دیدند ، آیا خودشان کمکی به پیشرفت این موزه کردند و یا اینکه فقط آمدند دیدند و رفتن؟...
    رکنی در مطلب: بازدید ثریا ترکان بازرس استانداری، از موزه مردم شناسی شهرستان اوز
  • الهی هر چه زودتر دست ظالم از سر مظلوم کوتاه شود...
    یک موزه ای در مطلب: سندی تاریخی در موزه اوز و اعلام حمایت مردم اوز از فلسطین در سال ۱۹۴۸
  • غرورآفرین است...
    از اوز در مطلب: سندی تاریخی در موزه اوز و اعلام حمایت مردم اوز از فلسطین در سال ۱۹۴۸
  • جالب بود...
    میم در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • ممنونم از پردازش به این موضوع مهم...
    عرفان در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • اخی باخوادن این نوشته زیبا یاد خدابیامرز مادرم افتادم همیشهنان تنوری تفتون وکلوچه میپخت وفذای محلی می خورد ماهم باید این فرهنگ خودمان را نگهداریم وانرا توسعه بدهیم درود ب...
    در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • مطلب بسیار جالب و ارزنده ای است به راستی که غذا های سنتی ومحلی. پیوند دهند نسلها. و مردمان. یک خطه. میشوند...
    اوزی. از شیراز در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • کاش این کتاب ارزشمند دوباره چاپ بشه من الان جند سال هست دنبال نسخه ی کتاب هستم، ولی متاسفانه اصلا گیر نمیاد...
    در مطلب: کتاب تاریخ دلگشای اوز ، هدیه خاندان کرامتی به مردم اوز
  • با تشکر که یاد گذشته را در دلمان زنده کردید ولی بهتر بود کاملتر توضیح میدادین که به ازای هر بچه ی فوت شده فکر کنم دو تا کوزکی میدادن . در هر حال خوبه که سنتهای قدیم رو نس...
    در مطلب: کوزَکای بَراتی، کوزه ای با خاطراتی به شیرینی سال‌های کودکی
  • پاسخ به اوزی ساکن شیراز: “ اکثریت مطلق گویشوران این زبان، آن را زبان اچمی می‌نامند. “ بر پایه ای چه مدرکی ؟ در مورد زبان و یا گویش اوزی و زبان بیشتر مردم جنوب استان پارس...
    احمد ز اوزی در مطلب: با نویسندگان اوز (۲) – عبدالله خضری