اطلاعیه جمعیت هلال احمر در مورد جمع آوری کمک های مردمی برای دانش آموزان بی بضاعت شهرستان اوز به نام خداوند مهربانی ها با مهر دلهای مان، به استقبال مهر ماه می رویم شورای اجرایی جمعیت هلال احمر شهرستان اوز، جهت تأمین…
صحبت های رو در روی اصحاب رسانه و مسئولین شهرستان اوز فوزیه براهیمی : به مناسبت هفته خبرنگار، دو دیدار بین اصحاب رسانه و مسئولین شهرستان اوز در مکان فرمانداری و خانه مطبوعات مستقر در موزه مردم شناسی اوز برگزار گردید. در هر…
طرح ملی مشارکت و توانمندسازی بانوان در اوز برگزار شد فاطمه رضایی: اولین دوره از برگزاری طرح مشارکت اجتماعی بانوان توسط مرکز مثبت زندگی با تسهیلگری فاطمه میراحمدی، در اوز برگزار شد. این طرح که در ١٣ جلسه در مسجد مسکن مهر اوز…
یادها و خاطرهها، تقدیم به ثریا سعید محمودیان: با سلام. به عرض میرسانم که اهدای اشیاء و مجلات قدیمی و کتابهای قدیمی خانم ثریا شریفزاده به موزه اوز چنان تحسینآمیز دانستم که تشویق شدم چند شماره از روزنامه سال ۱۳۰۹ شفقسرخ…
حضور نمایندگان استان فارس و اوز در نمایشگاه بین المللی لباس محمد رفیع راوند: از تاریخ دوم تا پنجم مردادماه در مکان نمایشگاه بین المللی تهران، یازدهمین جشنواره بین المللى مد و لباس فجر و اولین نمایشگاه تخصصى ایران ویژند با رویکرد تلفیق روش…
زن دایی آسمانی شد “بازگشت همه به سوی خداست” در سوگ شادروان فاطمه فقیهی با اندوه بسیار و عمیق، آسمانی شدن زن دایی مهربان را دریافت کردیم. در طی سالها، همواره از حسن اخلاق و رویه انسان مدارانه آن بزرگوار بهره ها…
عرض تسلیت به خاندان فقیهی و نامی انا لله و انا الیه راجعون آقایان و خانم ها شیخ عبدالقادر و شیخ عبدالغفور فقیهی، حاج محمدطیب، عبدالله، دکتر محمود، محمد، صفیه، رقیه، بدریه و صدیقه نامی، حسین حسین نیا و سایر بستگان…
اهدای اشیا و مجلات قدیمى و کتاب خطى به موزه اوز توسط ثریا شریف زاده فوزیه براهیمی : یکی از علاقمندان به موزه مردم شناسی اوز، ثریا شریفزاده که ساکن دبی هستند تعداد زیادی اشیا و مجلات و کتب قدیمی خود و پدرشان…
قصه ماه زرشک و ماه مهوه فاطمه معصومی: روزی روزگاری دو خواهر انگشتی که از حد معمول انسان ها کوچک تر بودند، در ظرف شیشه ای برنج زندگی می کردند. ردپای یکی از آنها به قرمزی و دیگری به مشکی می زد. نام…
خاطرات من از سیل اهواز در زمستان١٣۴٧ ابراهیم محمودیان: من کلاس اول بودم ، اسم مدرسه ام یادم نیست، به نظرم دو طبقه بود. پسرعمویم ابراهیم محمودیان معلم کلاس چهارم بود. یک روز دیدم شاگردان مدرسه توى سوراخى در دیوار مدرسه نگاه…