سه شنبه ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
 |  6/ دسامبر/ 2021 - 10:07
  |   نظرات: بدون نظر
546 views

( فاطمه رضایی ) نقش من به عنوان داوطلب سلامت….

 

 

 

 

 

( فاطمه رضایی ) نقش من به عنوان داوطلب سلامت….

به نام آنکه جانم را جانی بخشید تا لحظاتی را به سوی رضایتش قدمی هرچند کوچک بردارم.
امید قدم هایم مورد رضایت پروردگارم قرار گرفته باشد.

نقش من به عنوان داوطلب سلامت..

۱۴ آذر هم همچون روزهای دیگر گذشتند، روزی که تداعی کننده خاطرات خوب سالهای نه چندان دور برایم بودند. سالهایی که وقتی به پشت سر و به روزها و سالهایی که گذشت می نگرم، لبخندی از سر رضایت برلبانم می نشیند.
روزی که برای اولین بار، با این گروه آشنا شدم را هرگز فراموش نخواهم کرد.آن روزها این گروه با نام رابطین بهداشت در مرکز بهداشتی و درمانی شماره ۲؟اوز و زیر نظر خانم فروتن مربی رابطین شروع به فعالیت کرده بود. من نیز با حضور هفتگی در این کلاسها و موضوعات متنوع آموزشی کم کم به گروه انس گرفته و جذب شدم. گروهی که در آن زمان یعنی سال ۱۳۷۸!یکی از فعال ترین گروههای مردمی بود، که با جذب ۷۰! نفر در آن روزها یکی از بهترین و پر کارآمدترین کلاسهای آموزشی در سطح منطقه محسوب می شد. عشق خدمت به مردم مرا نیز مرا امیدوار و چنان با این گروه عجین کرد که بیشتر وقتم در خدمت به فعالیت این گروه سپری می شد. حتی در خانه نیز در اوقات بیکاری، مشغول نوشتن نکات آموزشی برای تکثیر پمفلت به خانوادها می شدم، و چنان شد که شدم یکی از پایه های اصلی این گروه، و رابط نمونه استانی و کشوری آن سالها.

کارهایی که زیر نظر این گروه انجام می گرفت در خور توجه بود از جمله؛
برگزاری کلاسهای آموزشی. و باز خورد آن به خانواده های تحت پوشش، برگزاری نمایشگاههای متعدد، اطلاع رسانی در رابطه با انواع کلاسها و آموزش های داده شده در قالب نمایشگاهی، تشکیل مهد غنچه های رابطین، برگزاری کلاسهای آموزشی در سطح شهر بین مدارس و مساجد، برگزاری اردوهای تفریحی، کمک به نیازمندان با برگزاری نمایشگاههای مواد غذایی، تشکیل کلاس های آموزش قرآن همراه با تجوید و تفسیر ، بازدید از اماکن و کارخانجات و بیمارستانهای سطح منطقه، جذب رابط و شناساندن آن به خانوارها، پیگیری مسایل بهداشتی سطح کوچه ها، معابر و دعوت از مسئولین شهری و ارگان های دولتی و همچنین دعوت از پزشکان متخصص و جلسات پرسش و پاسخ برای عموم،برگزاری کلاس های هنری و آشپزی و….
از برنامه هایی بودند که در آن سالها انجام می گرفت. 

در طی آن سالها عنوان گروه از رابطین بهداشت به داوطلبین سلامت تغییر کرد.

باید عشق خدمت به همنوع در وجودت باشد تا بتوان گفت من یک داوطلب سلامت هستم. عشقی که ماندنت را بدون هیچ چشمداشت مالی و فقط برای رضایت الله و خدمت به خلق خدا و بار معنوی آن می تواند تو را ماندگار کند. اما در این سالهای اخیر و در طی این دوران کرونایی چگونه گذشت؟ آنچه را آموخته بودیم همه در برابر شیوع بیماریهای احتمالی و مقابله با آن و اطلاع رسانی به موقع بود تا شهر و مردم شهرم را از آن اپیدمی هایی که امکان ورود به شهر را داشت آگاه کرده و آنها را آماده کنیم .

اما این بار ورق برگشته و چنان این بیماری غافلگیرمان کرده بود که دیگر نمی شد با جلسات و برگزاری کلاسهای آموزش حضوری به مقابله با این بیماری رفت. با شیوع بیماری کرونا که خیلی سریع وارد شد و خود را در بین مردم جا خوش کرده بود، چکار می شد انجام داد تا این بیماری را به آلوده شدن حداقل افراد جامعه برسانیم. تنها راه حل ممکن
اطلاع رسانی از طریق فضای مجازی برای مقابله با این بیماری بود که مردم را تشویق به خانه ماندن کرده تا از این بیماری در امان بمانند. 

 

 

از دیگر اقدامات، تهیه ماسک بود که کشور و شهر با کمبود آن به عنوان یکی از اصلی ترین وسیله پیشگیری در کنار ضدعفونی دستها مواجه بودیم. پس تمام تشکل های مردمی دست به دست هم داده و در خانه ها مشغول آماده کردن ماسک شدند. ماسک های آماده شده را به دست ستاد مقابله با کرونا رسانده و بین مردم پخش می کردند.

از دیگر برنامه های داوطلبین ارسال پیام های بهداشتی، آموزشی بود که از مراکز درمانی ارسال می شد تا به گروههای زیر مجموعه و گروههای خانوادگی ارسال کرده و از این طریق به اطلاع رسانی در بین خانوادها اقدام کنند. هر چند با وجود این اطلاع رسانی ها باز هم افرادی بودند که این بیماری را به شوخی گرفته و از دستورات ستاد مقابله با کرونا سرپیچی می کردند که متاسفانه باعث آلوده شدن خود و چندین نفر نیز می شدند. اما تمام تلاش ها در حفظ آرامش و گذران این روزهای سخت با احتیاط کامل و با توجه به پروتکل های بهداشتی بود. آنهایی که آگاهی ها را کسب کرده و این بیماری را جدی می گرفتند در خانه ماندگار می شدند. وضعیت شهر به قرمز رسید اکنون روزانه بیمارانی بودند که در اثر این بیماری یکی پس از دیگری به کام مرگ کشیده می شدند. مرگ و میر کشوری بر اثر این بیماری قابل باور نبود به طوری که مردم را وحشت زده کرده و زمینه افسردگی و امید به زندگی را از دست می دادند.

ماههایی که گذشت. روزهای سختی بودند سخت برای کادر درمان شهر و کشورم. آنها سفید پوشان خط سلامت بودند که با جان خود مردم را در برابر این بیماری واکسینه می کردند.

مگر این عشق نبود؟ اگر عشق نبود؟ دیگر چه نامی زیبنده این جانفشانی ها بود. بله این عشق به خدمت بود که از جان خود می گذشتند، تا جانی را به نفس خود جانی ببخشند. پس داوطلبان سلامت نیز در کنار کادر درمان ماندند و بر روزهایی که گذشت کمر همت به همیاری بستند تا عشق را به خدمت گرفته و مرهمی باشند بر این روزهای تلخی که گذشت.
اکنون نیز مردم کشور و شهرم در این روزهای پسا کرونایی باز هم نیازمند همراهی تمام داوطلبانی می باشدکه با همراهی و همدلی خود شادی و نشاط را به جامعه و شوق زندگی را به مردمان سرزمینم برگردانده شود،و من امروز با کوله باری از تجربیات آن سالهایی که گذشت دوست دارم بار دیگر کمر همت بسته تا اگر عمری باقی باشد باز هم به عنوان یک داوطلب سلامت در خدمت مردم شهرم و سرزمینم باشم و به تمام عزیزانی که در این خط ماندند یک خدا قوت گفته و بر دستان آنها بوسه ای از عشق زده و بگویمشان «دوستان خوبم باز هم خواهیم ماند…» و بر این روزهایی که سرزمینمان نیازمند حضور ماست مرهمی خواهیم شد تا قلبها و روان هایی که با هیچ مرهمی درمان نمی شود را مرهمی باشیم بر قلبهای دردمند آنها.
مرهمی از جنس عشق.
پس بار دیگر دستانتان را به گرمی و استقامت سالهای دور فشرده و بار دیگر بیعت دوباره ای را در راستای کمک به خلق خدا خواهیم بست، و بازبرای کادر درمان سرزمینم خواهم نوشت ؛
عشق به خدمت بود که از جان خود گذشتند تا جانی را به نفس خود جانی دوباره ببخشند. 

 

 

 

 

 

 

نگارنده : فاطمه رضایی( خبرنگار پایگاه خبری موزه اوز )

 

بارگذاری مطلب: عرفان براهیمی ( معاون فنی پایگاه خبری موزه اوز )

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

آخرین نظرات
  • خیلی هم خوب که تشریف آوردند و این موزه مردمی را دیدند ، آیا خودشان کمکی به پیشرفت این موزه کردند و یا اینکه فقط آمدند دیدند و رفتن؟...
    رکنی در مطلب: بازدید ثریا ترکان بازرس استانداری، از موزه مردم شناسی شهرستان اوز
  • الهی هر چه زودتر دست ظالم از سر مظلوم کوتاه شود...
    یک موزه ای در مطلب: سندی تاریخی در موزه اوز و اعلام حمایت مردم اوز از فلسطین در سال ۱۹۴۸
  • غرورآفرین است...
    از اوز در مطلب: سندی تاریخی در موزه اوز و اعلام حمایت مردم اوز از فلسطین در سال ۱۹۴۸
  • جالب بود...
    میم در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • ممنونم از پردازش به این موضوع مهم...
    عرفان در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • اخی باخوادن این نوشته زیبا یاد خدابیامرز مادرم افتادم همیشهنان تنوری تفتون وکلوچه میپخت وفذای محلی می خورد ماهم باید این فرهنگ خودمان را نگهداریم وانرا توسعه بدهیم درود ب...
    در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • مطلب بسیار جالب و ارزنده ای است به راستی که غذا های سنتی ومحلی. پیوند دهند نسلها. و مردمان. یک خطه. میشوند...
    اوزی. از شیراز در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • کاش این کتاب ارزشمند دوباره چاپ بشه من الان جند سال هست دنبال نسخه ی کتاب هستم، ولی متاسفانه اصلا گیر نمیاد...
    در مطلب: کتاب تاریخ دلگشای اوز ، هدیه خاندان کرامتی به مردم اوز
  • با تشکر که یاد گذشته را در دلمان زنده کردید ولی بهتر بود کاملتر توضیح میدادین که به ازای هر بچه ی فوت شده فکر کنم دو تا کوزکی میدادن . در هر حال خوبه که سنتهای قدیم رو نس...
    در مطلب: کوزَکای بَراتی، کوزه ای با خاطراتی به شیرینی سال‌های کودکی
  • پاسخ به اوزی ساکن شیراز: “ اکثریت مطلق گویشوران این زبان، آن را زبان اچمی می‌نامند. “ بر پایه ای چه مدرکی ؟ در مورد زبان و یا گویش اوزی و زبان بیشتر مردم جنوب استان پارس...
    احمد ز اوزی در مطلب: با نویسندگان اوز (۲) – عبدالله خضری