پنج شنبه ۰۹ فروردین ۱۴۰۳
 |  27/ ژوئن/ 2022 - 5:04
  |   نظرات: يك نظر
1,509 views

شازده مغروری سرپرست صدور اولین شناسنامه ها در اوز و بندر لنگه

 

 

 

 

 

 

 شازده مغروری سرپرست صدور اولین شناسنامه ها در اوز و بندر لنگه

 

 ابراهیم محمودیان:  پدرم می گفت: شازده مغروری به قولی، پسر یکی از صاحبمنصبان دربار قاجار، معروف به مغرور السلطنه بوده و از شاهزادگان قاجاری به شمار می رفته است. او می گفت پس از سرنگونی رضاشاه تا به او حضرت والا نمی گفتند روی خوش نشان نمی داد.

ابتدا در سال ۱۳۱۱ برای صدور اولین شناسنامه در دوره رضاشاه به اوز آمده و برای انجام همین کار به لنگه هم رفته است. وی دوباره در اواخر دوره رضاشاه و دهه بیست شمسی به سمت بخشدار به لنگه رفته و اشتهار وی در بین مردم لنگه به این دوره بر می گردد.

محل زندگی وی در خانه حاجی محمد فریدونی در نزدیکی بهزیستی لنگه بوده که هنوز پا بر جاست. شاهکار کاردانی وی، در قحطی سال ۱۳۲۰ و ۱۳۲۱ پس از اشغال ایران به دست متفقین، برای مردم شهر لنگه آشکار شد. وی توانست با رفتن به دهات اطراف با چرب زبانی و یا به زور، گندم و جو برای مردم لنگه به بهای عادله روز بخرد و به نانوایی های لنگه برای پخت نان بدهد و مردم تنگدست را از گرسنگی نجات دهد.

پدرم می گفت: چند روزی از مرگ پدرم ( حاجی رئیس ابراهیم ) در تابستان ۱۳۲۱ نگذشته بود، که یک روز صبح هنوز من و برادرم رئیس محمود( پدر ابراهیم محمودیان دبیر سابق دبیرستانهای لنگه) در مغازه مان را باز نکرده بودیم که ناگهان شازده مغروری سر رسید و دست دور برادرم کرد و پس از تعریف و تمجید از پدر درگذشته مان گفت خواهشمندم که از بار آردی که از دبی برایتان فرستاده اند چند گونی به من بفروشید که صرف نانوائی های لنگه کنم. ما بی خبر از وقایع، جواب دادیم بایستی برویم گمرک، ببینیم چه خبر است.گمرک که رفتیم دانستیم که خالوی بزرگمان ملا عبدالله یزدانی که در دبی تجارت می کرد( وی سپس به شیراز آمده بود که مالک حمام یزدانی و شریکدار پارک هتل شده بود) توانسته بود دور از چشم انگلیسی ها که در دبی خروج آرد را ممنوع کرده بودند، ده دوازده گونی آرد را قاچاقی بار لنگه کند.

پس از تحویل آردها، به شازده مغروری خبر دادیم که یک گونی برای خانه مان در لنگه و یک گونی برای فرستادن به اوز لازم داریم و باقیمانده را به وی می فروشیم. وی هم با خوشحالی قبول کرد و باقیمانده را با نرخ خوبی از ما خرید.

از عجایب روزگار اینکه در ایام عسرت و بدبختی، یکی از شاهزادگان و اشراف قاجار این طور به مردم فلک زده لنگه یاری رساند و آنها را از قحطی و گرسنگی نجات داد.

پدرم از سالیان بعد از بخشداری وی در لنگه خبری نداشت، تا اینکه چند سال پیش، پس از مرگ پدرم، عمویم اسحق محمودیان ( مدیر کل آبادانی و مسکن هرمزگان در اواخر دوره پهلوی) گفت که در اواخر دهه بیست، پسر شازده مغروری با رتبه سرگردی به سمت رئیس شهربانی خرمشهر منصوب شده بود. پدرش مغروری برای دیدن پسرش به خرمشهر می آید و چون شنیده بوده که عمویم رئیس محمود، به خرمشهر نقل مکان کرده، پس از پرس و جو مغازه وی را پیدا کرده و به دیدار وی می آید. عمویم اسحاق می گفت روزی که شازده به تهران بر می گشت پسرش به رئیس محمود گفته که شما بیشتر از من پدرم را دیدید چون هر روز صبح و عصر پیش شما می آمد. عمویم گفت پسر شازده مغروری را پس از کودتای ۱۳۳۲ به جرم هواداری از ملی گرایان و مصدق بازنشسته کردند.

 ضمن تشکر از ابراهیم محمودیان که این خاطرات را برای پایگاه خبری موزه اوز ارسال نموده اند، تصویر دستجمعی و اسامی افراد حاضر در تصویر که در تاریخ شهریور ۱۳۱۱ هجری شمسی گرفته شده و با ذکر توضیحاتی که در آرشیو موزه اوز به شماره ۲۰۵ ثبت شده است را تقدیم علاقمندان به تاریخ جنوب ایران و خصوصا شهرستان اوز می نماییم.  

 آرشیو ‌موزه مردم شناسی اوز

 موضوع: صدور شناسنامه در اوز
 صاحب تصویر
 اسامی:  ردیف بالا ایستاده از راست به چپ : عبدالرحیم افسری، میر محمد رضا شکیبا، محمد نور کامیاب، ناشناس، محمد کامل دانش، ناشناس
ردیف نشسته روی صندلی از راست به چپ : ملا احمد کرامتی، ملا محمد امین کرامتی، شازده مغروری (سرپرست گروه صدور شناسنامه)، محمد امین دانشمند، خواجه محمد رفیع نامور (کلانتر وقت اوز )
ردیف پایئن نشسته از راست به چپ: عبدالرحمن حسین نیا، رئیس عبدالرحیم کمالی، میر حاجی صدیق، مامور دولت، مامور دولت، مامور دولت، محمد نور محمد عابد
 تاریخ:  ۱۲ تا ۲۲ شهریور ۱۳۱۱
 مکان:  اوز
 شماره:  ۲۰۵

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

One Response to “شازده مغروری سرپرست صدور اولین شناسنامه ها در اوز و بندر لنگه”

  1. ناشناس گفت:

    سپاس از مطلب خوب شما

    واقعا انگلیسی ها چه جنایت هایی در حق مردم جهان و ایران نکرده اند.
    انگلیس بدتر از ابلیس

آخرین نظرات
  • جالب بود...
    میم در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • ممنونم از پردازش به این موضوع مهم...
    عرفان در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • اخی باخوادن این نوشته زیبا یاد خدابیامرز مادرم افتادم همیشهنان تنوری تفتون وکلوچه میپخت وفذای محلی می خورد ماهم باید این فرهنگ خودمان را نگهداریم وانرا توسعه بدهیم درود ب...
    در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • مطلب بسیار جالب و ارزنده ای است به راستی که غذا های سنتی ومحلی. پیوند دهند نسلها. و مردمان. یک خطه. میشوند...
    اوزی. از شیراز در مطلب: اهمیت حفظ غذاهای بومیِ جنوب فارس و هرمزگان، از منظر مردم‌شناسی
  • کاش این کتاب ارزشمند دوباره چاپ بشه من الان جند سال هست دنبال نسخه ی کتاب هستم، ولی متاسفانه اصلا گیر نمیاد...
    در مطلب: کتاب تاریخ دلگشای اوز ، هدیه خاندان کرامتی به مردم اوز
  • با تشکر که یاد گذشته را در دلمان زنده کردید ولی بهتر بود کاملتر توضیح میدادین که به ازای هر بچه ی فوت شده فکر کنم دو تا کوزکی میدادن . در هر حال خوبه که سنتهای قدیم رو نس...
    در مطلب: کوزَکای بَراتی، کوزه ای با خاطراتی به شیرینی سال‌های کودکی
  • پاسخ به اوزی ساکن شیراز: “ اکثریت مطلق گویشوران این زبان، آن را زبان اچمی می‌نامند. “ بر پایه ای چه مدرکی ؟ در مورد زبان و یا گویش اوزی و زبان بیشتر مردم جنوب استان پارس...
    احمد ز اوزی در مطلب: با نویسندگان اوز (۲) – عبدالله خضری
  • پاسداری از زبان مادری از اهم ضروریات است. آفرین، کار شایسته‌ای انجام داده‌اند...
    اوزی در مطلب: مراسم گرامیداشت روز جهانی زبان مادری در موزه مردم شناسی اوز برگزار شد
  • .در پاسخ به آقای عبدالله خضری: آیا مدرکی دارید یا افرادی را که با شما مخالف هستند متهم می کنید؟ در هر صورت ، مردم حق دارند مطالب پروژه ها، کتاب ها و مقالات منتشر شده برای...
    احمد ز اوزی در مطلب: با نویسندگان اوز (۲) – عبدالله خضری
  • در جواب آقای احمد ز اوزی اکثریت مطلق گویشوران این زبان، آن را زبان اچمی می‌نامند. تلاش شما برای تحمیل نام لارستانی به این زبان نتیجه‌ای در بر ندارد....
    اوزی ساکن شیراز در مطلب: با نویسندگان اوز (۲) – عبدالله خضری